۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

روزي مردي داخل چاله اي افتاد و بسيار دردشآمد ...

يک روحاني او را ديد و گفت :حتما گناهي انجام داده اي!

يک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه کرد!

يک يوگيست به او گفت : اين چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيتوجود ندارند!!!

يک پزشک براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت!

يک پرستار کنار چاله ايستاد و با او گريه کرد!

يک روانشناس او را تحريک کرد تا دلايلي را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند!

يک تقويت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

يک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود يکي از پاهات رو بشکني!!!

سپس فرد بيسوادي گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد...


آنکه مي تواند، انجام مي دهد و آنکه نمي تواند، انتقاد مي کند.

" جرج برناردشاو"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر