۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

یلدا تولد میترا یا مسیح؟

انگار که همه ماجراهای عالم شبیه به هم بافته شده. ماجرای شب یلدا و شب کریسمس هم یکی دیگه از اونهاست. مریم مقدس و آناهیتا، مسیح و میترا، خون سیاوش و خون حسین و هزاران نمونه از این دست... راستش اونچه من رو مشغول میکنه این نیست که کدوم یکی اینها درسته یا اصولا هیچکدوم بنایی داره یا خیالات بشره. به نظر میاد که حتی بشر در خیال پردازی هم خلاقیت نداشته. همواره ماجراهایی که ساخته شبیه به هم بوده و شاید غالبشون حتی نقصان های شبیه به هم دارند.  
قسمت دردناک ماجرا اونجاست که اونقدر این ماجراها تکرار شده که دیگه نقد کردنشون برای آدمها احساس ترس میاره... شاید سالها یه چیز واهی جایی در ذهن آدم داشته و حالا که میدونی واقعی نیست و باید دورش انداخت.... جای خالیش ترس میاره... شاید

۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

نزدیک به پایان سال در هر جایی مردمش سعی میکنن پاک سازی کنن. از خونه و زندگی گرفته تا روح و روان شون رو :) منم یهو تصمیم گرفتم یه اعترافی بکنم که شاید باعث بشه، در سال جدید میلادی این گرد و غبار از ذهن بنده زداییده بشه!  ماجرا اینه که من به یه تعابیری متختصص گند زدن به شاهکارهای خودم هستم. اینکه برای یه کاری ساعتها، روزها، ماهها فکر و برنامه ریزی میکنم و همه جوانبش رو در میارم و زیر و رو میکنم، بعد یه هو همچین در ثانیه های آخر انگار که نبوغم گل کنه و بخوام کارم رو امضاء کنم، یهو گند میزنم به همــــــــــــــــش :)) واقعا ماجرا همینجوریه. تو آشپزیم هم همینم. یهو یادم میره مثلا نمک بریزم. یا یهویی فکر میکنم که این اگه با فلفل چیلی پخته شه، عالی میشه، یا ... خلاصه گند میزنم دیگه. دو شب پیش یه ماهی سلمون درست کردم با یه کراست بادوم. خودم هم کف کرده بودم که چه چیزی از آب در بیاد. یههو نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم پودر زیره بیشتری توش بریزم! حالا فکر کن، ماهی با طعم زیره!!! همین جوری الکی هـــــــــا محض گند زدن به شاهکارم ... به قول اون سریال همسران سالها پیش که میگفتن: مــــــــــا اینیـــم دیـــــگـــــــه

این عکس رو با موبایل گرفتم اونم تو نور کم، همچین خوب نیست... اما خب