۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

غرور ملي (جواهر لعل نهرو)

سخني از اين جستار: «ما بايد خوبي را در هرجا پيدا مي‌كنيم، بگيريم و بكوشيم تا بدي را از هرجا كه هست، دور سازيم.»
اكنون در هر كشوري، مردم تصور مي‌كنند كه خودشان، بهترين و باهوش‌ترين مردمان‌اند و ديگران به خوبي و شايستگي ايشان نيستند. يك انگليسي تصور مي‌كند كه او و كشورش از همه‌ي مردم و همه‌ي كشورها بهترند. فرانسوي‌ هم بابت فرانسه و هر چيز فرانسوي مغرور است. آلماني‌ها و ايتاليايي‌ها فكر مي‌كنند كه كشورشان، پايان و نهايتي ندارد و بسياري از هندي‌ها تصور مي‌كنند كه هند از نظرهاي مختلف، بزرگ‌ترين كشور جهان است.[*]
اما تمام اين تصورات، از خودبيني و خودخواهي است. هركس خودش و كشورش را خوب‌تر و بهتر از ديگران مي‌شمارد، اما در واقع، هيچ‌كسي نيست كه در خود، مقداري خوبي و مقداري هم بدي نداشته باشد و به همين شكل، هيچ كشوري هم نيست كه در آن، چيزهاي بد و از بعضي‌ نظرها خوب نباشد. ما بايد خوبي را در هرجا پيدا مي‌كنيم، بگيريم و بكوشيم تا بدي را از هرجا كه هست، دور سازيم.

برگرفته از كتاب:
لعل نهرو، جواهر؛ نامه‌هاي پدري به دخترش؛ برگردان محمود تفضلي

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

اخلاق

این متن تو یه ایمیل به دستم رسید. به نظرم جالب اومد و فکر کردم بذارمش اینجا. هر از گاهی آدم لازم داره که مرورش کنه:

کارل گوستاو یونگ (روانشناس شهير سوئيسي و از شاگردان معروف فرويد كه در بحث ناخود آگاه جمعي از هم جدا شدند) فکر مي‌کند که اخلاق دو جور است : اخلاق بردگی و اخلاق اربابی
اخلاق بردگی یعنی همین چیزی که 90 درصد مردم بهش معتقدند؛ اخلاقی که مي‌گوید در مهمانی‌ها و جمع فامیل لبخند بزن، اگر عصبانی مي‌شوی، خوددار باش و فریاد نزن، وقتی دخترعمویت بچه دار مي‌شود برایش کادو ببر، وقتی دوستت ازدواج مي‌کند بهش تبریک بگو، وقتی از همکارت خوشت نمي‌آید، این را مستقیم بهش حالی نکن،برای این که دوستت، همسرت، برادرت ناراحت نشوند خودت را،عقاید و احساساتت را سانسور کن، برای به دست آوردن تأیید و تحسین اطرافیان، لباسی را که دوست داری نپوش،اگر لذتی برخلاف شرع و عرف و قوانین جامعه بشری است آن را در وجودتبُکُش و به خاک بسپار، فداکار، مهربان، صبور، متعهد، خوش برخورد و خلاصه، همرنگ و همراه و هم مسلک جماعت باش...

اما اخلاق اربابی، کاملا متفاوت است.افرادی که به اخلاق اربابی پایبندند، از نظر روانشناسی، آدم‌هایی هستند که به بالاترین حد از بلوغ روانی رسیده اند و قوانین اخلاقی را نه از روی ترس از خدا و جهنم و قانون و پلیس وهمسر و پدر و مادر و نه به طمع پاداش و تشویق اجتماعی، که برمبنای وجدان خودشان تعریف مي‌کنند. البته وجدان شخصی این افراد، مستقل، بالغ، صادق و سالم است، اهل ماست مالی و لاپوشانی نیست، صریح و بی پرده است و با هیچکس، حتی خودشان تعارف ندارد. بزرگترین معیار خالقان اخلاق اربابی برای اعمال و رفتارشان، رسیدن به آرامش و رضایت درونی است. اخلاق اربابی مرزهای وسیع و قابل انعطافی دارد و هرگز خشک و متعصب نیست.برای توده‌هایی که مقید و مأخوذ به اخلاق بردگی هستند، اخلاق اربابی، گاه زیبا و تحسین برانگیز، گاهی گناه آلود و فاسد و در اکثر مواقع گنگ و نامفهوم است.یونگ مي‌گوید افرادی که به اخلاق اربابی رسیده اند تاوان این بلوغ را با تنهایی و طرد شدگی پس مي‌دهند. آنها به رضایت درونی مي‌رسند ولی همیشه برای اطرفیانشان، دور از دسترس و غیرقابل درک باقی مي‌مانند.

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

یادمان باشد که
همیشه ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"
کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا"
مقداری خرد پشت "چه میدونم"
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره"
وجود دارد

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه


Strength does not come from physical capacity. It comes from indomitable will

Mahatma Gandhi

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

نگـــاه... نگرش؟!

امروز این متن رو یکی از دوستان برام ایمیل کرده بود.

هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود. اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند

فکر کردم بهش...... و به نظرم اومد که گاهی هم بیراه نیست که میگن همه چیز در نگاه خودته! زیبایی، زشتی، سختی و .... :)

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

یه جایی خوندم اگه کسی ازتون سوالی میپرسه که به هر دلیلی دوست ندارین جوابشو بدین، شما ازش بپرسین: "چرا این سوال رو پرسیده"! من تا به حال نتونستم اینو بگم. اما با خودم فکر کردم چرا گاهی مردم متوجه نمیشن که هر چی به ذهنشون میرسه رو نباید بپرسن! یا دست کم قبل از اینکه بپرسن، کمــــــــــی فکر کنن هم بد نیست!

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

زندگی خالی نیست!

دیشب خیلی بی خوابی زده بود به سرم. یه سری زدم یه فیس بوک دیدم یکی از دوستان وبلاگ دختر کوچولوی چندماهه ای رو که چند روز پیش در ایران در حادثه سقوط هواپیما جونش رو از دست داد (به نام ترنم)، آپلود کرده بود. یکی دیگه از دوستان هم سخنرانی کامل رئیس جمهور امریکا رو در رابطه با حادثه تیراندازی در ایالت آریزونا لینک کرده بود که کلی راجع به کریستینای 9 ساله حرف زد که جونشو ددر این حادثه از دست داده. خلاصه فضای همدردی بود... هر کسی تا جایی که تونسته بود، همدردیش رو به هر کدوم از این حوادث نشون داده بود. من هم مثل بقیه غصه خوردم و برای دوستم نوشتم که انگار این شــــرح بینهایت زمانه ماست!
وقتی کاملا صبح شد هنوز دلم گرفته بود. دیدم که یه روز آفتابی بی نهایت زیباییه که آدم باورش نمیشه این بخشی از همون دنیاست. ناخودآگاه یاد سهراب سپهری افتادم:

کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست. مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
در دلم چیزی هست
مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

روحــــــــم درد میکنه! هر روز صبح که از خواب پا میشم قبل از کار روزانه با همسرم یه بار اخبار رو مرور میکنیم. گاهی هم موقع صبحانه خوردن راجع بهشون حرف میزینم! حرف که چه عرض کنم، با هم غصه میخوریم.... مدتهـــــــــــــاست دریغ از یه خبر خوش!!! هر روز یا یکی در آستانه اعدامه یا محکوم شده به سالها زندان و تبعید و شلاق و ... یا هواپیما سقوط کرده یا تحریمها شدیدتر از قبل شده یا ... یا مردم دارن از هوای آلوده میمیرن... یا گرونی بیداد میکنه و مردم شاکی ان یا... یا...یا...!!!
اخیرا ترجیح میدیم برای اینکه اون یکی کمتر ناراحت بشه، با هم راجع بهشون حرف نزنیم. همه میدونیم که بقیه هم میدونن اما مگه آدم چقدر طاقت میاره؟ اینهمه بگیر و ببند و شکنجه و آزار و تهدید و ارعاب و ...؟ خبــــــــــــــر خوشم آرزوســـــــت!!!


۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

معجـــزه

چند وقت پیش بااستاد محترم صحبت بر سر مسائل مختلفی شد از جمله معجزه! برای من جالبه که آدمهایی در این سطح تحصیلات هم به معجزه معتقد باشن!!! به هر حال نمیشد که مخالفتم رو بطور صریح با ایشون ابراز کنم. هر وقت که جلسه ای داریم و به دلیل نوع پروژه باید چیزهای جدیدی در مورد بیولوژی یاد بگیریم، استاد محترم بسیار هیجان زده میشن و مدام تکرار میکنن:
!!!Wooow! there has to be a God behind this
خیلی هم اهمیتی نمیدن به اینکه زیست شناس بیچاره اشاره میکنن به احـــــتمال درستی"تئوری تکامل"! باز هم دفعه بعد همــــــین هیجان و همــــــین جمله تکرار میشه :))))) دلیل اینکه امروز به یاد این مطلب افتادم اینه که این جمله رو از آلبرت انیشتین دیدم:
"تنها دو راه در زندگي پيشِ‌روي شماست: يكي آن‌كه به هيچ معجزه‌اي اعتقاد نداشته‌باشيد؛ ديگر آن‌كه همه‌چيز را معجزه بدانيد"

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

هرزه!

متن یک ایمیل وارده:
بودا به دهی سفر كرد . زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید » بودا به كدخدا گفت : « یكی از دستانت را به من بده» كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : «حالا كف بزن» كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: « هیچ كس نمی‌تواند با یك دست كف بزند». بودا لبخندی زد و پاسخ داد : «هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و پول‌هایشان است كه از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند .»


۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

امروز دیدم یکی از وبلاگها مطلب جالبی نوشته با عنوان "ما ایرانی ها". که در اینجا عینا مطلبش رو میارم:
"که زندگی را براحتی امریکایی ها میگیریم و از آنها شوخ طبع تریم، به مودبی انگلیسی ها هستیم، بیشتر از فرانسوی ها عاشقانه سخن میگوییم، در دوستی دست کمی از ایتالیایها نداریم، بمانند اسپانیاییها پرحرارتیم، از یونانی ها فیلسوفتریم، چرا وحشی ترین حکومت تاریخ جهان نصیب مان شده؟"

اولش یه کمی فکر کردم. بعد دوباره خوندمش... و این دفعه روی هر جمله اش یه کمی مکث کردم. به نظرم اومد که وقتی مطلب رو مینوشته، خیلی دلش برای مملکتمون تنگ شده بوده، یا شایدم دلش برای وضع موجود و زندگی مردم سوخته و یا ... نمیدونم! فکر کردم شاید اگه من میخواستم این مطلب رو بنویسم، احتمالا یه جور دیگه مینوشتم، که اینهمه لطف به خودمون توش نبود! مثــلا اینجوری:

ما ایرانی ها با خودمون فکر میکنیم زندگی را براحتی امریکایی ها میگیریم و از آنها شوخ طبع تریم!
سعی میکنیم به مودبی انگلیسی ها باشیم و همه جا بیشتر از اینکه عمل کنیم، با خودمون تکرار میکنیم با فرهنگیم!
تصور میکنیم بیشتر از فرانسوی ها عاشقانه سخن میگوییم!
ادعا میکنیم که در دوستی دست کمی از ایتالیایها نداریم!
خیال میکنیم بمانند اسپانیاییها پرحرارتیم!
و از همه مهمتر فکر میکنیم که از یونانی ها فیلسوفتریم!

از دست من عصبانی نشین. خب من فکر میکنم بهتره قبل از اینکه عمری رو در خواب و خیال بگذرونیم که ما سرتریم و بهتریم و ... تریم و ... تریم، خودمون اشکالات و اشتباهاتمون رو پیدا کنیم و بپــــــــذیریم اتفاقاتی که برامون می افته نتیجه رفتار و اعمال فردی یا جمعی خودمونه! به قول انگلیسی ها !Let's face the fact


۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

امروز یه کسی این مطلب رو پست کرده بود:
"رفته بودم صنعتی شریف، پست T.N.Tشعبه‌ای زده است و فرم‌های بچه‌ها را با 40 درصد تخفیف می‌فرستد به دانشگاه‌های سراسر جهان، می‌گفت روزی تا 50 بسته داریم. رفتم پیش یکی از اساتید مدیریت، می‌گفت در یک سال اخیر به تنهایی بیشتر از همه چندسال گذشته، توصیه نامه برای بچه‌ها نوشته است. می‌گفت تقریبا اکثر بچه‌ها قصد رفتن دارند"

یکی براش کامنت گذاشته بود که: "مجبوریــــم که بریم! میفهمی؟ مجبوریم!!!"
و دیگری در جواب: "رفتن اکثریت دردناک نیست... اونچه دردناکه برنگشتن حتی اقلیتی از رفته هاست!"

تلخ بود... خیـــلی تلخ!!! اما کسی که این وسط متضرر میشه، قطعا این رفته ها نیستن! حیف... کاش میشد کاری کرد!!؟

۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

روزي مردي داخل چاله اي افتاد و بسيار دردشآمد ...

يک روحاني او را ديد و گفت :حتما گناهي انجام داده اي!

يک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه کرد!

يک يوگيست به او گفت : اين چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيتوجود ندارند!!!

يک پزشک براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت!

يک پرستار کنار چاله ايستاد و با او گريه کرد!

يک روانشناس او را تحريک کرد تا دلايلي را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند!

يک تقويت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

يک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود يکي از پاهات رو بشکني!!!

سپس فرد بيسوادي گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد...


آنکه مي تواند، انجام مي دهد و آنکه نمي تواند، انتقاد مي کند.

" جرج برناردشاو"