۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه


یه خبری دیروز دیدم که واقعا متوجه نشدم یعنی چی!!! مجلس ایران قانون تصویب کرده که با فرزند خونده ات میتونی ازدواج کنی؟؟؟؟ دوباره خوندم.... نه! دوباره جستجو کردم که شاید واژگان این خبر گزاری درست نیست. اما نه! انگار واقعا همین اتفاق افتاده! نمیتونم  باور کنم صدها نفر توی یه مجلس که قراره متفکران و روشنفکران جامعه باشن تا از نظر فکری پیشرو باشن  و قانون گزاری کنن. من روانشناس نیستم اما با اعتماد صد در صد میگم که همه اونهایی که رای به تصویب این قانون دادن و همه اونهایی که تماشا کردن که همچین تفکر بیماری قانون بشه! همگی بیماران روانی جنسی هستن که باید پست میله های زندان یا روی تخت بیمارستان روانی باشن تا بهبود پیدا کنن و جامعه از وجودشون در آرامش و امنیت باشه. 


یکی امروز اینو گذاشته بود توی فیس بوکش و فکر کردم که باید این کارتون رو که تفسیر دقیق قانون کثیفیه که تصویب کردن، بزنی توی صورتشون که ببینن چه گندی زدن با این قانون(؟؟؟) گزاریشون!!!؟



۱۳۹۲ شهریور ۲۸, پنجشنبه

باورم نمیشه فیلم نارنجی پوش کار همونیه که لیلا رو ساخته.... همونی که پری رو ساخته.... چش شده یعنی؟  هامون... هامون!!! میگن کار هنری گاهی در میاد ... گاهی هم در نمیاد. اما اخه اینی که من می بینم تا در اومدن یا نیومدن که خیلی فاصله داره! یعنی .... یعنی مهرجویی حالش بده؟ خیلی دلم گرفت

۱۳۹۲ شهریور ۱۷, یکشنبه

Hold on and let go!

میگن آدمها بین سن یک تا سه سالگی یاد میگیرن که تا کی به کسی یا چیزی وابسته باشن و کی رهاش کنن. حالا واقعا چند تا پدر و مادر توی دنیا خودشون به خوبی این مهارت رو بلدن  تا بتونن به به بقیه یاد بدن

زنگ زده و میگه میدونم رابطه م با فلانی آینده(!) نداره... اما نمیتونم بگذرم. اصلا فرض کن که همه چی رو باهاش تموم کردم، باید چه کنم؟ خب بعدش چی.... با خودم فکر میکنم که چه اتفاقی توی بچگی ش افتاده که که نمیتونه رها کنه! کاش یاد بگیریم که رها کردن به موقع به همون اندازه مهمه که نگهداشتن رابطه


۱۳۹۲ شهریور ۱۴, پنجشنبه

دفعه پیش که رفته بودم ایران با اینکه خیلی دلم تنگ شده بود... برای همه چیز و همه کس، چیزهایی دیدم که باورش سخت بود. با همه وجودم باور دارم که اگه چیزهایی توی کشور ما درست نیست یامثلا میتونه بهتر باشه و نیست، مقصرش حکومت و دولت و این حرفها نیست. کار تک تک خود ماست. یعنی هر کدوم از ما داریم کارهایی میکنیم که درست نیست و برآیندش میشه این. اونوقت برای اینکه زشتی این پیزهای رو بپوشونیم میریم سراغ فشن و چیزهایی که از زیرساختهای نادرستمون، یه شکل عجیب و غریب اغراق شده تری می سازه که بیا و ببین

زیر ساختهایی که می گم چیزهای اصلی و اساسی اداده کشور نیست ها. مثلا این شعر رو بصورت تصادفی دیدم که یه لالایی هستش با صدای حمید جبلی. قراره این بشه چیزی که مثلا یکی از ما شبها برای بچه مون بزاریم که بخوابه. 


ترانه سرای این شعر آقای مصطفی رحماندوسته. همون که شعر زیبای صد دانه یاقوتش هنوز توی خاطر همه هم نسلی های من مونده. اما یه نکته ساده که توی این شعر هست و اتفاقا به نظر من خیلی هم بزرگه ....

آقای رحماندوست عزیز؛ همونطور که یه بچه نمیتونه موضع سیاسی داشته باشه، نمیتونه موضع دینی بگیره. برای همین چرا باید وقتی براش لالایی می گیم، مفهومی به نام خدا یا پیامبر یا هر چیز دیگه دینی رو که خودمون بهش باور داریم توی لالایی بچه بگنجونیم؟

اینه که می گم ما داریم خودمون با خودمون بد می کنیم. درست نمیشیم تا وقتی که تک تک مون نخواهیم و براش کار نکنیم. بخصوص آدمهایی که دارن کار فرهنگی میکنن توی کشورمون


۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

من هیچ خبر ندارم که بشریت در طول تاریخ چه قدر زحمت کشیده . چقدر راحتی داشته. زمان ما اما گرچه خیلی ها میگن پیشرفت تکنولوژی و از این حرفا زندگی رو راحت کرده... اما خداییش انتظار آدمها خیلی بالاتر رفته. از صبح ساعت شش و نیم بیدار شدم و همینطور یک بند در حال دویدنم. تازه من خودم رو آدم مرتبی هم میدونم که غالبا کارهام روی نظم و ترتیبه که چیزی یادم نره یا مثلا از کیفیت فلان و بهمان کم نشه و از این حرفا... الا ساعت 12 و نیم شبه اما هنوز چند تا کار انجام نشده دارم که نمی تونم بزارمشون برای بعد. اینکه به کارهای دانشگاه نرسیدم که بماند برای بعد! استاد معظم له تشریف بردن تایوان تا اطلاع ثانوی

هر جوری فکر میکنم ما از دوران برده داری هم بیشتر کار میکنیم. گرچه به نظر میاد همش یه جا نشستیم و هیچ حرکت فیزیکی نداریم. از خستگی افتام به جفنگ گفتن :)) زندگی ما هم اینجوریه دیگه

یعنی چند سال دیگه باید بگذره که برای خوندن کتابهای مورد علاقه م مجبور نباشم آرزوی تعطیلی و مرخصی بکنم؟ واقعا کی؟