۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

رسیدن

رسیدنی در کار نیست، هر بار که میروی رسیده ای... حتی اگر فقط چند قدمی!

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

خصوصیات مـا!

تو هر جایی از دنیا که فکر کنی، همه جور آدمی پیدا میشه. اما آیا میشه به جرات گفت که خصوصیتهای انسانی به ملیت مربوط نمیشن؟ نمیدونم راستش که اسم علمی جامعه شناسانه این موضوع چیه اما در دنیای واقعی آدمهایی که اهل جاهای مشترکی هستن، خصوصیتهای اخلاقی نزدیکتر بهم دارن. یه کمی توضیحش سخته... اما سعی ام رو میکنم!
مثلا شاید نشه ثابت کرد که تک تک مردم ژاپن آدمهای سخت کوشی هستن اما در نگاه کلی از نتیجه کارهاشون میشه گفت که توی اون کشور مردم سخت تر کار میکنن تا مثلا در ایران ما! حالا میشه هم تو ایران و هم تو ژاپن مثال نقض پیدا کرد اما این مثالها واقعیت کلی رو تغییر نمیده!
حالا بگیم خصوصیات مشترک ما ایرانیها چیه؟... یه چیزی که اخیرا به نظر من رسیده اینه که ما مردم خوشحالی نیستیم! نمیدونم دلیلش چیه اما مثلا موسیقی مون خیلی غم داره. اساسا انگار که ساختارش غمه! یا شاید کلی تر بشه گفت که ادبیاتمون شاد نیست. غالب داستانهای عاشقانه با سوز و گداز و بیچارگی همراهه که آخرش هم عاشق بی نوا سر به بیابون میذاره! یا اگر هم داستان سیاسیه که پره از اعتراض و خطابه! دلایل زیادی میشه براش پیدا کرد اما اینکه واقعا ریشه اش چیه... نمیدونم!

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

حال ما خوبست!

درست مثل اینکه زندگی یه سیکل سینوسی باشه. نمیدونم شاید هم برای همه سینوسی نیست... راستش اینه که یه دو هفته ای حالم خوش نبود. سرما خورده بودم و هنوز هم که انگار کوفتگی هاش از تنم به در نرفته! کلا مشکل خاصی وجود نداره، الا اینکه به شدت بی حالم... دلم برای خودم تنگ شده! خود همین چند وقت پیشم که از صبح تا نصفه شب برای همه دقیقه هام برنامه داشتم. حالا اما... به قول معروف "حال همه ما خوبست، اما تـــــو باور نکن!"

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

یک روز زیبا

امروز یکی دیگه از زیباترین روزهای خداست! نه اتفاق خاصی افتاده نه خبری شده و نه هیچ چیز غیر منتظره ای قراره پیش بیاد!... بارون نرمی میباره و همه جا به آرومه. هر از گاهی انگار که صدای دل پیچه آسمون میاد و پرنده ها که تا یه کمی بارون وایمیسه میزنن زیر آواز... دنیای قشنگیه :)

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

بازگشتی به "یک سوزن به آقایان"

چند وقت پیش بود که شادی صدر مقاله ای نوشت با عنوان "یک سوزن به آقایان" که این متن واکنشهای بسیار زیادی رو در پی داشت که غالب شون موضع دفاعی گرفتن در مقابل خانم صدر و ... راستش اینه که در اینجا تصمیم ندارم به متن اون مقاله و گرفتاریهای بعدش برگردم. چیزی که من رو به یاد این مطلب انداخت برنامه ای در بی بی سی فارسی با حضور خانم صدر و چند مهمان دیگر و بررسی همین موضوع بود. چیزی که بیش از همه توجه من رو به این موضوع جلب کرد، بار دیگه از زبان خانم صدر گفته شد و اون همدستی زنان با مردسالاران جهت آزار جنسی زنان بود!
من قبلا یه داستان کوتاه نوشتم به نام "آرتمیس". فرد اول داستان بارها و بارها در طول یکروز توسط زنان دیگه که در زندگی روزمره اش وجود دارن مورد آزار قرار میگیره. منظورم آزار فیزیکی نیست! در واقع چشمهای کنترل کننده که به دلیل باور به وجود موجودی اغواگر و هوس انگیزدر جنسیت اون دختر جوون مدام سعی میکنه کنترلش کنه تا مبادا فرصتی برای ظهور اون موجود شیطانی(!) پیدا بشه! این موجودات کنترل کننده غـــــــــــالبــــــــــــــــا زنان دیگر هستن که همگی در اطراف دختر جوان زندگی میکنند!
وقتی خانم صدراین موضوع رو اونجا مطرح کردند، احساس کردم این حرف منه! شاید هم حرف شما و بسیاری زنان دیگر ایرانی! که چرا تصور بر اینه که وجود زن فریب دهنده و منحرف کننده و .... است؟ این تفکر چطور به بسیاری از زنان هم انتقال داده شده و اونها رو تبدیل به سربازان جامعه مردسالار کرده؟ اساسا ریشه این تفکر از کجا به جامعه ایران آمده؟ جامعه ای که هزاران سال پیش جایگاه زن براش زنی مانند آرتمیس فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان. آیا این همان زن ایرانی است که امروزه تبدیل به موجودی شده که برای اثبات وجود خودش باید بجنگه! هم در مقابل مردان مردسالار و زنان همدست؟! آیا این تفکرات و بدبختی های به بار آمده واقعا متعلق به ایران و ایرانیان بوده؟!!!!