۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

درک نمیکنم!

چند وقتیه تو فیس بوک یه سری ای ونت تعریف میشه که برام قابل درک نیست بطور مثال:
زاد روز کوروش بعنوان روز پدر!؟!!!
تولد امام دوازدهم شیعیان بعنوان روز پدر؟!

یه دونه دیگه دیدم که تیترش از اینام عجیبتره! با این عنوان: "اگر ریگی درکفش راه جنبش سبز نیست، بجای الله اکبر، سرود ایران سر دهند"
یا مثلا مقبره کوروش زیر آب رفته! هموطن بجنب و الا ...

من واقــــــــــــعا درک نمیکنم اینا یعنی چی! جالبیش اینه که تو هر کدوم از این ای ونتهای مجازی یه هفتاد/هشتاد هزار نفری هم شرکت میکنن و لایک میزنن و کامنت و تشکر از فکر بکری که این ای ونت رو تعریف کرده و ...

کاش یه کوچولو فقــــــــط یه کوچولو فکر کردن قبل از انجام هر کاری، بصورت ضروری در می اومد که نتیجه اینی نشه که شده!!!


۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

میپرسم اگه یه نفر بت بگه حق نداری شونزده ساعت در روز بری دستشویی چی بش میگی؟
نگام میکنه...
میگم خب اگه بت بگه تو یک ماه آینده فقط حق داری شبی دو ساعت بخوابی بش چی میگی؟
نگام میکنه ...
میگم اگه بت گفت حق داری هر دو دقیقه یکبار نفس بکشی چی میگی؟
نگام میکنه ... با ابروهای بالا رفته
میگم ببین اینایی که گفتم بعلاوه غذا خوردن و خیلی کارهای دیگه جزء نیازهای اولیه بدن انسانه! اگه این کارها رو نکنی بدنت آسیب میبینه، راندمانش پایین میاد. سیستمش به هم میریزه. چرا متوجه نمیشین که روش غلطیه؟ چرا فرض میکنین حتما درسته و بعدش دنبال دلیل براش میگردین. تازه خنده دارش هم اینجاست که وقتی پیدا نکردین میگین حتما دلایلی داره که ما ازش بی خبریم!!!؟!!!

خدایا ایکاش همه این آدمها رو مجبور میکردی به جای اینهمه کار تکراری بیخود، تاریخ بخونن، تحقیق کنن، فکر کنن :(

یه معلمی داشتیم تو دوره راهنمایی، میگفت بچه ها باور کنین خدا به کسی که مخش رو آکبند برگردونه جایزه نمیده!

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

برسان بارانی...

داشتم یه فیلم مستند در مورد فریدون فرخزاد میدیدم. دو مرتبه کلش رو دیدم. با خودم فکر میکردم که ایشون هم جزء کسانی بودن که از نظر فرهنگی جلوتر از زمان خودش بود و مردم در اون زمان از نظر فرهنگی هنوز اونقدر باز نبودن که بتونن بفهمنش ... اینم یکی دیگه مثل شاملو، فروغ و خیلی های دیگه!

اما اون چیزی که منو به نوشتن این چند خط واداشت، این مطلب نیست... در خلال این برنامه شاعر دیگری به نام "مانی" چندین بار توضیحاتی میداد راجع به کتابش در مورد فریدون به نام "خنیاگر در خون". یه جمله ای گفت که جواب یکی از سوالات ذهنی من بود...
میگفت: "داستان از این قراره که هر کسی در هرفضای فرهنگی که زندگی میکنه، ریه هاش از هوای فرهنگی اونجا پر میشه....".

مدتیه وقتی استتوس های دوستان و فامیل رو که در ایران زندگی میکنن میبینم، همش یه تلخی و افسردگی و بی اعتمادی توشون وجود داره که گاهی منو به شدت برای اون آدم نگران میکنه.... و حالا که این حرف جناب "مانی" رو شنیدم، فکر میکنم این فضای غالبه در کشور من که تلخیش این طور احساس میشه! ریه های مردمم پر میشه از تلخی... بی اعتمادی... نا امیدی.......

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

فـِیـــــک

رفته بود سفر پیش اقوامش... میگفت بهش میگم بـــاور کیف کـُچ و کفش گوچی با این قیمتها نیست! این دستبندی هم که تو میگی اگه قطرش سه میلیمتر باشه قیمتش بیش از سی هزارتاست این که قطرش اندازه انگشت منه :)))) میگه باور کن 4.5 میلیون پولشو دادم به خدا اصــله اصـــــــــله!!! وقتی هم که داره میگه اصله اصـــله ابروهای تتو شده ی رو به آسمونش رو نیم متر میبره بالاتر! با خودم میگم خب ولش کن با یه فیک خوب که کلی هم پولشو داده داره حالشو میکنه چی کارش داری ...
چند روز پیش یه اتفاق مشابه افتاد... بازخونی یه آهنگ قدیمی انگلیسی/ایرلندی توسط یکی از خواننده های ژی گی لی (البته با کلام فارسی) و کلیپ تقلبی که کلی هم ایراد تصویری و ادبی داره مورد توجه یکی از دوستان قرار گرفته بود. بهش میگم اگه داری می بینی و لذت هم (شاید) میبری فقط بدون که فیکه! به این دلیل و اون دلیل و ... میگه حتی اگه اون کارها رو هم کرده باشه از ارزش هنری و نوآوری که در کار موسیقی ایرانی کرده، کم نمیشه !!! میگه نمیدونم این چه مَرَضیه افتاده تو دانشجوهای خارج از کشور که تو امور خصوصی بقیه تجسس کنن و ... :)))))) با خودم میگم خب ولش کن... داره حالشو میبره از موزیک! شایدم اصلی ش رو نشنیده و این براش تازگی داره و فکر میکنه یه هم وطن! یه هنری از خودش ســـــــــاطع کرده :)))

انگار اونقدر دروغ و تقلب و کار تقلبی و جنس تقلبی زیاد شده که ملت دارن دیگه ازش لذت هم میبرن!

حالا سوال اینجاست... تو اگه بدونی که یه چیزی تقلبیه و طرف نمیدونه، بهتره بهش بگی که دست کم اطلاع داشته باشه یا اینکه بزاری زندگی شو بکنه حالا با اطلاع یا بی....؟!


۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

من هستم، پس ری ویــو مینویسم!

مدتهاست که من در مورد خیلی از کارهایی که میخوام بکنم، اول یه جستجویی تو اینترنت میکنم و معمولا نظرات بقیه رو که در مورد اون محصول خاص، مکان، یا حتی روش حل یه مساله یا... هر چیز دیگه نوشتن، میخونم و بعدش احساس میکنم که در مجموع نتیجه بهتری میگیرم! امروز با خودم فکر کردم که تنبلی بســـــــه! از این به بعد تو هم بایـــــــد بنویسی. ری ویو نوشتن خیلی کار خوبیه... فقط باید سعی کنی منصف باشی... میخوام با یـِـلـپ شروع کنم. فکر میکنم عادت خوبیه :)

۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

دیروز یکی از دوستام تو صفحه فیس بوکش نوشته بود که دختر چهار-پنج سالش قران رو برداشته و ازش پرسیده چند بار باید گفت پلیـــز که خدا یه چیزی رو از آدم قبول کنه؟ بعدش هم گفته خدایا پلیز پلیز پلیز که گوشش خوب شه... :) کلی دلم پر کشید و خواستم بچه هه رو همون موقع بغل کنم...
از اون موقع هی دارم با خودم فکر میکنم اینکه باید چه توضیحی تو این موقع بهش بدی؟... شاید این یکی از بزرگترین چالشهای آینده منه! باید چی گفت؟ چطوری گفت؟ کی گفت؟ و ... ... ...