اوایل ژانویه خیلی روزهای سختی بود. یه کنفرانس در پیش داشتم روز دهم ژانویه و این معنی ش این بود که تعطیلی کریسمس و سال نو خبری نیست. البته انتظاری هم نداشتم. تقریبا یک روز و نصفی تعطیل کردیم در تمام این تعطیلی و بقیه ش همش کار. به این اضافه کنم که پنج-شش روز قبل از ددلاین مهربان همسر مجبور بود بره سفر که حدود ده-دوازده روز طول می کشید. توی همین فاصله هم فسقلی مریض شد. اصولا خیلی مریض نمیشه. برای همین وقتی که اتفاق می افته هم خودش خیلی می ترسه و هم ما. مخصوصا که من تنها هم بودم و نمیدونستم چه کنم وقتی هر چیزی که میخورد رو بالا می آورد. خلاصه اینکه گذشت. با همه ترسهایی که داشت
توی این اوضاع خیلی طبیعیه که یه چیزایی هم گم بشه یا جایی جا بمونه. گرچه من کلا توی این مسائل تلاش میکنم که آدم دقیقی باشم اما وقتی شرایطم اینجوری میشه دیگه خیلی نمیتونم کنترل کنم. اتفاقی که افتاد این بود که کل کلیدهام (یعنی همون دسته کلیدم) گم شد. خیلی فکر کردم و هر جای ممکنی رو گشتم و تماس گرفتم و ... خلاصه برام خیلی عجیب بود که چطور پیداش نمی کنم. چون یه چند تا کلاب کارت هم بهش وصل بود؛ احتمال میدادم کلیده منو پیدا کنه. منظورم اینه که اگه یکی پیداش میکرد و میدادش به اون بقالی که کارتش به کلیدهام وصل بود، مایه ش میشد یه تلفن اونا به من. که خب اتفاق نیفتاد. یه پونصد چوق هم پرداختم برای کلید جدید ماشین و صندوق پست و کلید لاکر توی لب و ... خلاصه برام کلی وجدان درد به همراه داشت که چرا من اینقدر بی دقت شدم. حتی یه بار هم به ذهنم رسید که خب لابد پیری همینجوریه دیگه. منم دارم پیر میشم
ماجرا امروز صبح به جاب خنده دارش رسید. ژاکتی رو که اون روز آخرین بار تنم کرده بودم، امروز دوباره پوشیدم. کاشف به عمل آمد که کلیدها در جیب ژآکتم بود. گرچه من فکر میکردم همه لباسهام رو گشتم.... از قرار نگشته بودم. خوبیش اینه که متوجه شدم، ماجرا از پیری نبودم که چیزی گم کرده باشم :))))))))) فقط زیادی مشغولم. حس خوبی بهم داد که پیداشوم کردم اما
تازه یه چیز دیگه هم بود که دو سه روز پیش دیدم گواهینامه م رو هم گم کردم. دیگه از خودم نا امید شده بودم که چرا من اینطوری شدم!!!! کاشف به عمل اومد که آقای همسر شماره ش رو برای یه چیزی لازم داشته و بعد از وارد کردنش توی فرم یا .... طبق عادت کارت رو برگردونده به کیف خودش نه کیف من!!! عوضش من کلی بیخودی از خودم ناامید شده بودم :)))))) زندگی خیلی خوبه خلاصه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر