اون اوایل که مهاجرت کرده بودیم کمی طول کشید که من دانشگاه برم. تقریبا یکسال و اندی بعد از اومدنم امتحانهایی رو که باید میدادم، گذروندم. بعدش هم دانشگاه و کار. یادمه اولین باری که رفتیم ایران وقتی بود که من مسترزم تموم شده بود و همسرم هم دکتراش. یکی از بستگان همسر جان داشت برامون با شوق تعریف میکرد و عکسهای ما رو نشون میداد به خودمون و میگفت چقدر خوشحال شده که این عکسها رو دیده. لا به لای عکسها (بطور تصادفی) یک از عکس هم از فارغ التحصیلی من بود که بهم من خندید و گفت چه جالب که اجازه دادن شما هم با لباسهای ایشون (اشاره به همسرم)، عکس بگیرین..... من تعجب کردم و گفتم با لباسهای کی؟ گفت ایشون.... گفتم منظورتون این عکسه؟ گفت بله. توضیح دادم که این فارغ الحصیلی منه. یک ترم زودتر از همسرم اتفاق افتاد و من هم تعجب کردم که شما این عکس رو بین بقیه دارین و همه خندیدیم. راستش جدیش نگرفتم اما برام عجیب بود که چطور رنگ و طرح متفاوت لباس مسترز من رو که با پی اچ دی خیلی متفاوته تشخیص ندادن. اما مهم هم نبود
توی همون دوره ی دو هفته ای که اونجا بودیم یک بار دیگه دوباره وسط صحبتها، یک نفر دیگه از من پرسید مگه شما هم در امریکا کار میکنین؟ گفتم درس میخونم و در کنارش کار توی همون دانشگاهه بعنوان دستیارو .... چطور؟ گفت فکر کردم که پیدا کردن کار باید خیلی براتون سخت باشه... اونوقت برای مراقبت بچه (که اون موقع تقریبا 1 سالش بود) ، هزینه ها رو دانشگاهتون میده یا باید از جیب خودتون بدین؟ خلاصه یادم نیست که چی گفتیم و شنیدیم اما چیزی که یادمه اینه که تعجب کرده بودن که چه اصراریه با بچه کوچک آدم بخواد کار کنه یا درس بخونه
این ماجراها مال چندین سال پیش بود. چند بار هم از ایران تماس میگرفتن و تلفن من رفت روی پیغام گیر، وقتی بعدش توضیح میدادم که ببخشید اون ساعت سر کار بودم، جمله ای که میشنیدم این بود که مگه شما هم کار میکنین!؟؟؟
گرچه اصولا حرفهایی که دیگران میزنن یا تصوراتی که از من دارن برای من اهمیت بسیار کمی داره، اما تکرر این ماجرا یه کمی برای جای تعجب داشت.
امروز دانشگاه یه لطفی کرد و پنجره بزرگ دفتر من رو (که قابل باز شدن نیست) از هر دو طرف شست و تمیز کرد. من اونقدر ذوق زده شدم که یه عکس ازش گرفتم و گذاشتمش رو دیواری که با اقوام سهیم هستم. دوباره کامنت اومد که .... کدوم آفیس مگه تو کار میکنی؟
نمیدونم ماجرا چیه و چرا مردم فکر میکنن خانمهایی که در خارج از ایران زندگی میکنن، اصولا یا پیدا کردن کار براشون سخته یا اینکه به خاطر هزینه نگهداری بچه بهتره خونه بمونن.... اصلا این ماجرا رو چطوری باید بررسی کرد من نمیدونم. دنبال مقصر و ... هم نیستم که چرا به خانمها نگاه فلان دارن و البته منظورم این نیست که کار بیرون نکردن بده. اما تعجب میکنم چرا مدام اینو از من میپرسن که مگه کار میکنی؟
بله جونم.... البتــــــه که من کار میکنم که هر کسی انتخاب داره که خونه کار کنه یا بیرون. من بیرون از خونه کار میکنم و در دو تا دانشگاه. جهت اطلاع بیشترتون به یه دپارتمان سومی هم کارمشاوره میدم در حال حاضر
فکر کنم سوال بعدی شون این خواهد بود که: اونوقت چقدر پول در میاری؟
اگر هم بیشترروشون بشه می پرسن: می ارزه به شــــــوهر و بچه ت نرسی و همش کار کنی؟
اما از فرهنگ خاله زنکی دیار کهن ما!!! که خومون هم توش موندیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر