۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

خیلی وقت پیش من مامان داشتم حرف میزدم راجع به نسبی یا مطلق بودن اخلاق. مامان معتقد بود که اخلاق بطور کلی نسبیه و البته زمان هم روش اثر میزاره. من اما میگفتم نمیشه اینطور به ماجرا نگاه کرد. بعضی چیزها وجود دارن مثل دروغ گفتن یا بدی کردن به کسی یا مثلا آدم کشتن، اینها هر چقدر زمان هم که بهشون بگذره بطور مطلق بد هستن اما بخش دیگه ای هم وجود داره که میشه توی کانتکست زمان و مکان و شرایط بهش نگاه کرد. اونوقت ممکنه یه کاری که توی یک موقعیتی بد بوده، توی یه موقعیت دیگه ای بشه ازش دفاع کرد بعنوان یک کار خوب

راستش اخیرا دارم به حرف مامان دوباره فکر میکنم. اصولا به نظر میاد اون چیزی که به نظر ارزش حساب میشه، لزوما برای آدمهای دیگه اینطور نیست. منظورم اینه که مثلا من فکر میکنم دروغ گقتن خیلی کار بدیه.... شاید یکی از یزرگترین بدی ها باشه،  (به قول بادبادک باز)  شاید تنها گناه موجود روی زمین باشه و همه ی گناه های دیگه زیر شاخه ی اون هستن. اما اخیرا دارم نمونه هایی می بینم که تکرار خیلی زیاد یه کار بد (مثلا شبیه دروغ) زشتی کار رو مخفی میکنه توی نظر آدمها. حالا من هی بیام بکوبم به طبل که باور بفرمایید اون همون تنها گناه موجوده فقط داره زیاد تکرار میشه، لطفا ببینیدش.... کانتکست اما قدرتش از ما بیشتره. آدمها ترجیح میدن به طبل بی عاری بزنن تا زحمت نگه داشتن ارزشها رو به خودشون بدن.... فکر کردن  کار ساده ای برای خیلی ها نیست. برای همینه که بشر از دیرینه غالبا تقلید کرده و گفته بابا بی خیال دنیا دو روزه حالش رو ببر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر