۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

هوا خوب، پنجره ها باز، دلها شاد... پاییز است. کجایی مهدی اخوان ثالث؟

امروز روز بسیار قشنگیه. آروم، آفتابی و زیبا. اما من حسابی مشغولم :( هر وقت هوا اینجوری میشه دلم پر میکشه و حواسم به کارهام نیست. نمیدونم چرا زندگی اینجوری تنظیم شده که هر وقت دوست داری کاری رو انجام بدی وقتش رو نداری ولی هر وقت بیکاری دیگه امکان انجام اون کار دوست داشتنی وجود نداره. مثلا دیگه هوا خوب نیست که بری به طبیعت و حالشو ببری یا مثلا هوا اونقدر گرم میشه که نمیشه رفت و یه قدم سیر زد و دلی تازه کرد. خلاصه اینکه من بـــــــــــــــاید یه جـــــــــــــــــوری به زندگیم سر و سامون بدم که هر وقت دلم خواست بتونم بزنم به کوه و دشت و صحرا :) باید راجع بهش فکر کنم. لازمه ...بدجوری هم لازمه :))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر