بنشین خوش نسشته ای بربام
پــــاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی است ایـــن ایـــام
هنوز زمستونه اما دلم داره پر میکشه این روزها برای عید. عید میاد و من باز دلتنگی هام تازه میشه. هیــــچ موقع سال باندازه عید دلم هوای بقیه رو نمیکنه. تقریبا هر روز هر چیزی که ممکنه اتفاق بیفته رو تصور میکنم. از سبز کردن گندم و تمیز کردن خونه موقعی که تمام خونه بوی تازگی میده تا خرید کردن تو بازارهایی که توش سوزن نمیشه انداخت با مردمی که همشون عجله دارن... دویدن تا لحظه آخر نزدیک تحویل سال یا حتی عید دیدنی های ملال آور! و بالاخره دورهم جمع شدنها با برو بچز فامیل و دوستان بهتر از آب روان :)کـــــــاش دوباره تکرار شه ... شاید امسال شاید ....
نکرار همه این خاطرات خوشی که گفتی، هر روز داره اتفاق می افته، می گی نه؟ شاهدش اینه که تو منو پیدا کردی بعد از سالها و من هر جا نشونی ازت می بینم پیش رو می گیرم. مثل این وبلاگت که دارم همشو می خوونم....
پاسخحذف