۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

یاد "حمید هامون" به خیر

اینکه خیلی سخــــــــــــــته! پس از چی بگیم؟

بحث برابری زنان؟ نخ نماست! همه از سیاست خَسته ن! وضعیت معشیت و زندگی که اصــــــــلا حرفشو نزن! قضاوت؟ نَه نَه! خوشبختی؟ بدبختی؟ فئودالیسم؟ فقر؟ مد؟ جوگیری؟ خشم؟ خوشحالی؟ پارتی؟ الکل؟ س.ک.س؟ اروتیسم؟ ازدواج؟ فرهنگ؟ حرف زدن؟ ادعا کردن؟ خداشناسی؟ اتئیسم؟ روزنامه نگاری؟ خوشی؟ گناه؟ مدرنیته؟ بنیادگرایی؟ شعر؟ عشق؟ آزادی بیان؟ سینما؟هنر؟ انقلاب؟ سانسور؟ ...؟ ...؟ ...؟

راجع به هر چی فکر کنی و حرف بزنی و بنویسی یا به یک برمیخوره، یا یکی باهات مخالفه و میخواد به زور تو رو هدایت کنه!بقیه هم خسته ان و تو مایه هایی بابـــــــــــــــــــــــــــا بیخیــــــــــــــــــال! چقدر سخت میگیری؟ زندگی تو بکن!!! اساسا نوشتن زیادی ادای روشنفکریه!! ؟؟؟

چرا اینهمه آستانه تحملمون پایین اومده؟ اگه فکر نکنیم و راجع بهش حرف نزنیم و ننویسیم که میـمیـریم! به هر حال مــــــــــــــن گفته باشم راجع به همه اینایی که گفتم و خیلی چیزای دیگه که خواهم گفت، فکر میکنم و مینویسم. میخواد خوشت بیاد میخواد نیاد :) چون نمیخـــــــــــوام که به این راحتی بمیرم!

۳ نظر:

  1. مرسی از انرژی مثبتت :)

    پاسخحذف
  2. وقتی تو زندگی به یک در بزرگ رسیدی نترس و نا امید نشو... چون اگه قرار بود در باز نشه جاش دیوار میذاشتن..

    آزی

    پاسخحذف