در هر حال میگفت که یه بار که با هم رفته بودن رستوران، کلی خودش رو از قبل آماده این کرده بود که به دوست پسرش بگه که یهودیه و حتی میگفت آماده این بودم که باهام به هم بزنه (؟!). میگفت وقتی بهش گفتم مطمئنی که با دین من مشکلی نداری، و آقاهه با تاکید بسیار گفت "آفـــــــــــــکورس آی اَم، وات آر یو تاکین اِبَــوت". بعدش هم میگفت که کلی انرژی گذاشتم تا به مامانم اطمینان بدم که این آقا خیلی هم روشنفکر هستن. میگفت من فکر میکنم ایرانیان خیلی تحصیل کرده و روشن فکرن و در نهایت خیلی خوشحاله که قراره با من کار کنه.
این رفتار رو من قبلا هم دیده بودم اما چیزی که این بار ذهن من رو به خودش مشغول کرد یه چیزیه توی خود ایران. یادمه هر اداره ای که کاری داشتیم و باید فرمی پر میشد، مجبور بودیم که بنویسیم دین/مذهبمون چیه! و این سوالی نبود که بشه جواب نداد. اعتراف میکنم که من توی اون موقع حتی فکر نکرده بودم چرا باید چنین سوالی از آدم بپرسن؟ چه ارتباطی به کس دیگه یا سازمان یا اداره داره که من چطور خدا رو میپرستم یا اصلا میپرستم یا نه!
تصور من اینه که وجود این سوال و اهمیت ندادن اکثریت مسلمان نسبت به اصل پرسش این سوال در ایران باعث میشه که برای اقلیتهای مذهبی تبعیضهایی به وجود بیاد. و صد البته چون اونها اقلیت هستن صداشون - در ایران- به جایی نخواهد رسید مگر با پشتیبانی اکثریت. ایکاش مردم وقتی به این سوال میرسن بگن: من مجبور هستم به این سوال جواب بدم؟
شاید با جواب ندادن به این سوال در جاهایی که واقعا مجبورمون نمیکنن بتونیم به بقیه که فکرش هم به ذهنشون نرسیده یه تلنگور بزنین که این ما هستیم که به بقیه اجازه دخالت در امور شخصی مون رو میدیم. امید که یه روزی در حکومتهای ما به روشنفکری مردم ایران احترام بگذارن و درخورد شان ایرانیان نازنین باشن :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر