۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

لاله زار...

زمان ما از اون لاله زار قدیمی که نسل قبلیمون ازش حرف نمیزدن، دیگه اثری نمونده بود. انگار که نسل من هم برای خودش یه لاله زاری داشته... یه جایی که نمیدونم کجاست! اما هست... شاید برای همینه که این شعر و خیلی دوست دارم... و هر دفعه چندین و چند بار تکرارش میکنم...

از لاله زار که می گذرم
زخمی تر از ترانه ام
تشنه محکومیت یه حکم عاشقانه ام
از لاله زار که می گذرم حسرت گوله با منه
وقتی که دست تو می خواد تیر خلاص بزنه
...
لاله زار کاش میتونستیم تا ابد با تو بمونیم
تو بهارستان دوباره شعر بیداری بخونیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر