۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

در ابتدای دهه نود خورشیدی...

امروز مشغول کارهام که بودم یه کمی کلافه شدم که چرا کارم اونطور که دلم میخواد دقیق و درست پیش نمیره. چرا دقیقا همونی نمیشه که در تئوری وجود داره.... فکر کردم یعنی من در عمل بی دقتی کردم؟ عوامل محیطی تاثیر گذاشته؟ یا ... چرا من علتش رو نمیدونم؟ چرا...؟ چرا....؟ ....؟ ...... ناخودآگاه کارم رو کنار گذاشتم و برای چند لحظه مثل همه آدمهای دیگه تصور کردم "بقیه چی میگن؟" ... همون جمله معروفی که گاهی حسابی آدم رو کلافه میکنه، این بار برای من بسیار کار گشا و زیبا اومد :) فکر کردم واقعا کسی اهمیتی به این جزئیات ریز که فقط خودم ازشون مطلع هستم؛ نخواهد داد. حتی اگر هم ازشون مطلع باشه!
بنابراین با خودم فکر کردم و تصمیم گرفتم! یه تصمیم به نظرم خودم بـــزرگ! بخصوص حالا که نزدیک به سال نوی خورشیدی میشیم و بهتره هر کسی سعی کنه خلقیات بدش رو از خودش دور کنه. من از امروز تصمیم دارم در مورد همه چیز ایده آل گرا نباشم! منظورم اینه که صد در صد اتفاقات زندگی ما اونقدر چیزهای مهمی نیستند که بخواهیم واقعا و دقیقا و کاملا همونی باشه که باید.... گاهی با یه کمی تخفیف دادن به خودمون و دیگران... شاید حتی زندگی رو زیباتر کنیم. امیدوارم :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر