چند روز پیش یه قطعی برق غیر منتظره داشتیم که یه کمی هم طول کشید تا رفع بشه. در واقع چون نمیدونستن که ریشه مشکل از کجاست و چی باعث قطعی شده، خب طول کشید تا حلش کنن. آخرش هم معلوم شد که اشتباه یکی از ادمین ها بوده و خلاصه گذشت. یه دوستی داشتم سالها پیش که با هم کار نگهداری وپشتیبانی میکردیم، همیشه میگفت سیستمهایی که به این خوبی تنظیم شده، معمولا هیچ بلایی سرش نمیاد مگر اینکه ادمین سیستم خودش یه غ...ی کرده باشه :)))) واقعا هم هر وقت یه اتفاقی میفتاد آخرش به همین نتیجه میرسیدیم و با وجود خستگی زیاد، کلی به این افاضات بزرگانه همکار محترم میخندیدیم.
راستش برای این نیومدم اینجا که اینایی که تا حالا نوشتم رو بنویسم. در واقع مساله اینه که وقتی برق قطع شد اولش من نمیدونستم ماجرا چیه، یه کمی صبر کردم بعدش مدتی طول کشید تا فهمیدم اوضاع از چه قراره... اونوقت ناخودآگاه ذهنم شروع کرد رو اعصاب رفتن! هزار جور برنامه چیدم که اگه اینطور شد چه کنم. اگه فلان شد اولش چیکار کنم؟ چی رو بردارم؟ کجا بذارم؟ چی اولویتش بالاتره؟ چطور برم تو پارکینگ؟ کجا برم؟ از کدوم مسیر برم؟ ...؟....؟....؟....؟...؟ خلاصه فکر کنم تو ذهنم آمادگی برای هر شرایطی حاصل شده بود. خنده دارش اینه که در هر موقعیتی هم ذهنم آماده بود که ممکنه یه مشکل دیگه ای پیش بیاد که من بهش فکر نکردم... بعدش ذهنم تکرار میکرد که خب حتما یه راهی داره دیگه، یه کاریش میکنم :)))))))))))))) واقعـــــــــــــــــــــــــــــا و به تمام معنی احمقانه بود!البته هیچیش برای خودم نبود و فقط نگران کسانی بودم که همراهم هستن. انگار من یادم رفته که ما در ایران سی سال در شرایط حساس کنونی زندگی کردیم! چقدر آدم زود به شرایط و زندگی راحت و بی دلهره عادت میکنه!!!! مامان اما واقعا نگران نبودن. با اینکه من سعی میکردم به روی خودم نیارم اما انگار معلوم بود که مامان چندین بار بهم گفتن، مساله ای نیست... به زودی حل میشه و جای هیچ دلهره ای نیست! خلاصه اینکه منم دارم میشم مثل آدمهای اینجایی. باید سعی کنم اون روحیه محکم ایرانیم رو بیشتر حفظ کنم و از شلوغ کردنهای اینها هر چقدر که میشه پرهیز کنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر