امروز متنی خوندم که خیلی به دلم نشست. نویسنده خودش به منطقه زلزله زده رفته بود و خیلی با احترام از آدمها آسیب دیده حرف میزد. در عین حال که از تعداد بسیار زیادی از کمکها نوشته بود میگفت که هنوز کمک لازمه. و چیزی کمه مهمه اینه که کمک و حضور هیجان زده مردم کمکی دراز مدتی به آسیب دیدگان نخواهد کرد. بلکه لازمه کمکهاشون برای بازسازی خونه های آسیب دیده، بصورت متمرکز و سازماندهی شده باشه و الا باز هم بعد از چند سال یه بم دیگه تحویل خواهیم گرفت! فکر کردم که خیلی درست میگه.... حتی تصور سرمای آذربایجان ایران که کمتر از دو سه ماه دیگه شروع میشه ، برای ما غیر ممکنه. امیدوارم که تا اون موقع یه کار اساسی صورت بگیره.
یکی از دوستان هم مطلبی برام فرستاد در مورد زلزله ی مرگباری که در ژاپن اتفاق افتاد. اینکه چطور ژاپنی ها با رفتار درست اجتماعی و فرهنگ همکاری بسیار بالایی که دارند، مساله رو بین خودشون حل کردن و تلاش کردن با آرامش باهاش برخورد کنند و درست مدیریتش کنند.
نمیشه انکار کرد که اون متن و حسی که توی چند تا عکس همراهش بود، روی من و هر آدم دیگه ای که میخونتش، اثر نمیذاره. قطعا قابل احترامه و باید ازشون یاد گرفت. من هم تلاش میکنم با تمرین ذهنی یاد بگیرم بلندی طبع اون آدمها رو برای خودم ایجاد کنم.
اما الان وقت نصیحت کردن اون آدمها که ضربه دیدن نیست. نمیشه به اونها گفت شیون نکن! چون در فرهنگ ایرانی عزاداری اصولا با شیون همراهه. باید تلاش کنیم عوضش کنیم اما به وقتش
وقت این نیست که به بچه هایی که ممکنه مدتها در فقری زندگی کردن- که البته ناشی از تاراج منطقه شون توسط بقیه ماهاست- یاد بدیم که به اندازه نیازت بردار و اجازه بده که بقیه هم بتونن از کمکهای موجود استفاده کنن. یادش میدیم اما اینم به وقتش
اما یه چیزی هست که باید ما که وسط اون غوغا نیستیم یاد بگیریم. اونم اینکه یادبگیریم اگر دلمون سوخته، با ترحم برای هیچ کسی کار نکنیم. هیچ کسی به ترحم کس دیگه ای محتاج نیست! کدومیک از ماها وقتی میخواهیم به اعضای خونواده خودمون کمک کنیم، اول دلمون براش میسوزه، بعدش دستش رو میگیریم؟؟؟ فکر کنیم این اتفاق برای خودمون افتاده و فکر کنیم که از بقیه چه انتظاری داریم.... دنیای ما غیر قابل پیش بینی تر از این حرفهاست... از کجا معلوم که فردا اتفاقی مشابه همین برای ما نیفته؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر