با همه تردید هایی که داشتم به نتیجه، به نامزد ها و به خیلی چیزهای دیگه... خیلی انرژی گذاشتم که با دوستان/خانواده م حرف بزنیم و با هم تصمیم بگیریم. با هم یاد بگیریم که چه چیزهایی باید مد نظرمون باشه و چه چیزهایی رو باید فعلا گوشه ذهنمون بزاریم. در هر صورت امروز رفتم برای رای دادن... خیـــــلی خلوت بود. جز چند تا دانشجو کسی نیومده بود. صبح زود هم نبود که رفتم.... همونطور که حدس میزدم تعداد تحریمی ها خیلی زیاده و ما خیــــلی نتونستیم نظر آدمها رو عوض کنیم. به قول نیلوفر که می گفت، گوشه ای نشستن و کاری نکردن براشون مسئولیتی ایجاد نمیکنه، شاید برای همین ترجیح میدن دخالتی نکنن.
یکی از بچه ها رو دیدیم که چهار سال پیش با هم رفته بودیم برای رای دادن. اون دفعه توی هتل هایت بود. کلی یاد اون روز کردیم که شکمون برده بود که تخلف. یاد این کردیم که بعد از رای دادن رفته بودیمیه کافه فرانسوی برای صبحونه خوردن و در تمام مدتش داشتیم با هم حرف میزدیم که ماجرا چیه و به بقیه تکست می کردیم که حواسشون رو جمع کنن. غافل از بلاهایی بودیم که قرار سر همه بیاد و اون همه خوبی که قرار بود ریخته بشه.
اینبار اما با همه وجودم آرزو میکنم اتفاق بدی نیفته. کسی طوریش نشه... هیچ مادری داغی نبینه و اونهایی که فرزندانشون/بقیه خانواده شون ازشون دورن، بتونن دوباره دور هم جمع شن.... کاش این حرفم آرزو نباشه. کاش توی همین چند ماه آینده عملی بشه. کـــــــــاش که بشه.... کـــــــــاش که بشه
پس نوشت
اومدم اینجا اینو بنویسم که کلا یادم رفت! یکی از دوستان توی صفحه فیس بوکش نوشته: دوستان من رفتم بخوابم؛ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺍﮔﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ ﮐﻨﯿﻦ. ﻗﺎﻟﯿﺒﺎﻑ ﺷﺪ ﺑﺬﺍﺭﯾﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻢ. ولی ﺍﮔﻪ ﺟﻠﯿﻠﯽ ﺷﺪ شیر ﮔﺎﺯ رو ﺑﺎﺯ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮﯾﺪ ﺑﯿﺮﻭن..
پس نوشت
اومدم اینجا اینو بنویسم که کلا یادم رفت! یکی از دوستان توی صفحه فیس بوکش نوشته: دوستان من رفتم بخوابم؛ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺍﮔﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ ﮐﻨﯿﻦ. ﻗﺎﻟﯿﺒﺎﻑ ﺷﺪ ﺑﺬﺍﺭﯾﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻢ. ولی ﺍﮔﻪ ﺟﻠﯿﻠﯽ ﺷﺪ شیر ﮔﺎﺯ رو ﺑﺎﺯ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮﯾﺪ ﺑﯿﺮﻭن..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر