۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه

پست دیروزم سپاسی بود به تعبیری میشه گفت یه جور سپاس گزاری بود از شبکه های اجتماعی از جمله فیس بوک و توییتر. با اینکه گرفتاریهای نوع خاصی رو توی جامعه امروزی بوجود میارن، نمیشه از اثرات مثبت شون یا حتی کمکشون برای پیشرفت تحقیقات علمی و ... صرفنظر کرد

 من امسال هم مثل سال گذشته گرفتار هستم و هنوز هیچ آمادگی برای سال نو توی خونه ما ایجاد نشده؛ منظورم اینه که نه خریدی برای هفت سین کردم و حتی نه سبزه گذاشتم و نه هیچ کار دیگه ای. خوشبتانه چهارشنبه آینده یعنی یه روز قبل از سال نو، یه بخشی از کارم کم میشه و میتونم هفت سین بچینم

حالا چرا اینجا از فیس بوک سپاس گزارم، چون تقریبا تنها جاییه که وقتی بهش سر میزنم حس عید زیبای نوروز برقراره. امروز یکی از دوستان گلم که در کانادا زندگی میکنه با وجود سرمای شدید فعلی تورنتو دلش خیلی بهاریه و شعر زیبایی از فریدون مشیری نازنین روی دیوارش با بقیه سهیم شده بود. فکر کردم اینجا بنویسم که بعدتر ها یادم باشه چه حس خوبی ازش گرفتم. هزار سپاس دوست نازنینم

باز کن پنجره ها را که نسیم 
روز میلاد اقاقی ها را 
جشن میگیرد 
و بهار 
روی هر شاخه کنار هر برگ 
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن!
-- فريدون مشيري

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر