۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۲, جمعه



راستش درست یادم نمیاد که قبلا راجع به این ماجرا نوشتم یا نه. معمولا اگه یه جایی کسی توی کارش برخورد خوبی نکنه با من، اگر دلیل خوبی نداشته باشه برای برخوردش، من بهش حق نمیدم. طبیعیه که این موارد در مورد شغلهایی پیش میاد که درآمد خوبی ندارن و معمولا مهربان همسر بهشون حق میده که اینا حقوق خوبی نمیگیرن و برای همین با مردم درست برخورد نمی کنن. قطعا از برخورد نامناسب اون آدمها ناراحت میشه اما تو دلش بهشون حق میده. نظر من متفاوت با اینه. من فکر میکنم که زندگی ارزش این چیزهای رو نداره. هر کسی باید پای حق و حقوق خودش بایسته. البته راستش رو بخواین بعضی جاها حق طرف رو محفوظ میدونم. بطور مثال توی خیلی از موارد توی ایران، مثلا خانم فلانی حق داره، چون قانون و جامعه و خانواده و .... همگی دارن بهش زور میگن و همین که طرف تا همین جاش هم رسیده، فکر میکنم کار راحتی نکرده. گرچه قطعا باید با مردم درست برخورد بکنه، اما ته دلم فکر میکنم زیاد فشار روش بوده و شاید حتی متوجه رفتارش نیست

اما اینجا راستش اینطوری فکر نمیکنم. البته اینکه قضا و قدر تو رو در جایی قرار میده که ممکنه شانس بیشتر یا کنتری داشته باشی هم یه جواریی ممکنه مفهوم داشته باشه (من به اون چیزی که خارجه ای ها بهش میگن رندم نس، معتقدم) و فکر میکنم کسانی که زحمت بیشتری میکشن، تلاش میکنن شانس خودشون رو توی این اتفاقات تصادفی بیشتر کنن و این باعث موفقیتشون میشه. اما مثلا خانم اکس یا آقای وای تصمیم گرفته فلان کار خدماتی رو انجام بده. خب دیگه معلومه باید چه کنه. حق نداره با بقیه نامناسب برخورد کنه و بهانه اش هم این باشه که خب من حقوق زیادی نمیگیرم. به قول این متن بالا، اگر از شغلت خوشت نمیاد، عوضش کن یا اگر حالش رو نداری، دست کم کار فعلی ت رو بپذیر. حالا میخواد اشکال کارت حقوق کم باشه یا کار زیاد یا استرس زیاد یا.... انتخاب با خودت بود و هنوز هست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر