دیشب با همخونه یه کمی حرف زدیم راجع به خبرهایی که همه ذهنمون رو پر کرده، با این هدف که شاید یه کمی از فشاری که به ذهنمون اومده کم بشه. همخونه معمولا خیلی به قول خارجه ای ها نایس برخورد میکنه. معتقد بود که با همین روشهای مبارزه بدون خشونت، به نتیجه خواهیم رسید. البته این رو هم بگم که ایشون اصولا موافق جدایی کامل دین و سیاسته و ریشه همه این گرفتاریها رو دین یا بهتر بگم استفاده از دین در سیاست میدونه. البته من با بخشی از این اعتقاد موافقم : اول اینکه من فکر میکنم که دین برای این حکومت یه وسیله اس؛ میتونن دین رو با هر چیزی عوض کنن. مثلا فردا میدونن "ایرانیت" رو -که مردم بسیار بهش حساس هستن و ازش به شدت دفاع میکنن- علم کنن و به نوعی دیگر سالها عرصه قدرت رو در اختیار داشته باشن و به صورتهای مختلف تبعیضهای گوناگونی رو به نوع بشریت روا بدارن با ابزار مثلا "ملیت". در واقع من فکر میکنم سیاسیون مادامی که سیستمی اونها رو به چالش مدام نکشه و مدام زیر ذره بین نداشته باشه، هر روز از یه وسیله جدید در جهت قدرتشون استفاده میکنن که از نظر من بسیار روش کثیفیه.
دوم اینکه من با اینهمه ادامه مبارزه بدون خشونت در مقابل گروهی که وحشیگری رو به تمام معنا کردن، نمیپسندم. من معتقدم ما تا به همین حالا هم خیلی بیش از اونچه باید هزینه کردیم و پس از این باید گروههایی داشته باشیم که مزدوران حکومت ازشون بترسن. من فکر میکنم وقتی منطق بر ذهن ناقص بسیجی و سپاهی عمل نکرد باید اون رو از جونش ترسوند که وقتی میخواد با این سبعیت دست به خشونت بزنه، ته قلبش بلرزه که مبادا گیر اون گروهی بیفته که نباید! وقتی زبان طرف مقابلت تفنگشه، تو چطور میتونی با منطقت، با آرامشت، با سازت، با شعرت و با عشق باهاش حرف بزنی؟ آقا جون پروتکل ارتباطی دو طرف یکسان نیست، خوب حرف هم و نمیفهمیم دیگه!
یه سوالی که من توی این روزها مدام از خودم میپرسم اینه که تا کــــــــــــــــی باید هزینه بدیم تا به این نتیجه برسیم که حالا دیگه کافیه و باید دست به ابزاری برد غیر از گل و قلم و ساز برای تاروندن این قوم تاتار؟!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر