۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

نازلی

چند روزیه که خبرهای جدیدی از مرگ فجیع یه گل دیگه از دختران هموطنم "سعیده پور آقایی" در خبرها اومده و دوباره حس جگرسوز مرگ ندا و ترانه و سهراب و ... رو تو قلب همه زنده کرده! همخونه میگه خبرهای ایران خیلی وحشتناک شده واقعا اعصاب آدم اذیت میشه از خوندنشون... و دوباره پناه میبرم به جادوی اشعار شاملو...

نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.

در خانه، زیر ِپنجره گل داد یاس ِپیر.

دست از گمان بدار!

با مرگ ِنحس پنجه میفکن!

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار ... »

نازلی سخن نگفت؛

سرافراز

دندان ِخشم بر جگر ِخسته بست و رفت ...

نازلی! سخن بگو!

مرغ ِسکوت، جوجه ی مرگی فجیع را

در آشیان به بیضه نشسته است!»

نازلی سخن نگفت؛

چو خورشید

از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت ...

نازلی سخن نگفت

نازلی ستاره بود

یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت ...

نازلی سخن نگفت

نازلی بنفشه بود

گل داد و

مژده داد: «زمستان شکست!»

و

رفت ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر