۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

شوتبال

امروز تجربه جالبی‌ داشتم.هنوز یه کمی‌ هیجان زده هستم! امروز رفتم که با مهربان همسر قدم بزنیم. یهو به میوه کاج زیر پام سبز شد و من شوتش کردم. انگار اون من رو با خودش می‌کشید. شاید ۱ ساعتی‌ باهاش بازی کردم. درست مثل یه دختر دبیرستانی‌ شده بودم. حس جالبی‌ بود. مدتها بود از این حس فاصله گرفته بودم. احتمالا کسانی‌ که سگ‌ها شون و آورده بودن قدم بزنن با دیدن من تعجب میکردن! اما من خیالم نبود :)) خلاصه تصمیم گرفتم حالا حالاها دبیرستانی‌ باقی‌ بمونم ؛) وقتی‌ برگشتم خونه خییییس عرق بودم درست مثل پسر بچه هایی که از فوتبال برمیگردن :)))))))))

۲ نظر: