۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

بازمیگردیم

چند روز رفته بودم سفر به یه شهری که کمی شبیه تهران بود. البته نه از نظر جغرافیایی بلکه از این نظر که شهر پر از جوونها بود که تو خیابونها قدم میزدن و انگار همه فضا رو شاد میکردن. همش فکر میکردم این روزها فستیوالی، چیزی هست که همه تو خیابونن و موسیقی زنده دارن و خلاصه انگار تو اون شهر همیشه جشن و شادی بر قراره :) با همه وجودم دلم خواست که تو تهران هم همیشه شادی و خوشی می بود و جوونهای طفلکی ما به خاطر هیــــــــچ آزار نمیدیدن و ناچار از وطنشون نمیبریدن :( به قول یکی از دوستان که یه نامه خداحافظی وقت رفتنش از ایران برای وطن نوشته بود و آخرش رو اینجوری تموم کرده بود:

"باز میگردیم و خـــــــاکت را به منـــــــت جــــارو می کنیــم."

برای من میشناسمش این واژه "جارو می کنیم" معنای روشنی داره. کاش اونروز زود برسه که مشتاقشیم ... زیـــــــــــــــــــاد!

۱ نظر: