۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

متفاوت بودن

من هیچوقت متوجه نشدم میل به متفاوت بودن از کجا سرچشمه میگیره. صرفنظر از اینکه خوبه یا بد... به هر حال یه پدیده اس که شاید بیشتر مال نوجوانی یا شاید بشه گفت تا قبل از ازدواج. البته برای خیلی ها این میل به تفاوت تا همیشه باقی میمونه!
خیلی از خانوما اصلا خوششون نمیاد یکی دیگه مثل اونا لباس بپوشه. چون دوست دارن متفاوت باشن؟ برای من این اتفاق که تو یه مهمونی یا جای دیگه کسی درست مثل من لباس پوشیده باشه، تا به حال پیش نیومده. اما حالا که فکر میکنم بدم هم نمیاد، ببینم اون کسی که مثلا تو این مورد سلیقه اش با من یکیه، چه شکلیه، یا چه جور آدمیه ! برام جالبه :)
اما صرفنظر از شکل ظاهر و ... مردم اغلب در حال تقلیدن. حالا هر کسی به یه شکلی! اما معمولا خوششون نمیاد که کسی این تقلید رو کشف کنه یا بدتر اینکه به روشون بیاره!
این احساس متفاوت بودن شاید بشه گفت اوجش زمانیه که دو نفر یا هم آشنا میشن و بینشون یه رابطه ای شکل میگیره. منظورم از رابطه، لزوما رابطه عشقی نیست... شاید یه رابطه دوستانه معمولی که دو طرف به خاطر شخصیتهاشون جذب هم شدن. معمولا یکی ابراز میکنه به طرف مقابلش که: تو چقدر متفاوتی! واقعا با بقیه فرق میکنی!... این جملات حس خوبی به اون یکی میده.
اینکه این موضوع توجه من رو جلب کرده به دلیل اینه که یکی از دوستام مدام این رو تو رفتارش و حتی حرف زدنش تکرار میکنه که فرق میکنه با بقیه! و نمیخواد مثل "بقیه" باشه! حالا این بقیه چه جور موجوداتی هستن و چرا ایشون میخواد فرق کنه، من هنوز کشف نکردم :)
اصولا نمیدونم معمولی بودن و مثل همه آدمهای دیگه زندگی کردن چه ایرادی داره؟ زندگی اونقدر زیبایی و لذت بهت میده که باشی و زندگی کنی! حالا چرا متفاوت... ما که نفهمیدیم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر