۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

بـــزم

آمـــــــد نــــــو بهــــار، طــــی شد هجـــر یـــــار
مطـــــرب نـــی بــــزن، ســـاقی مــــی بیــــــــار

گاهی مهربان همسر اینو میخونه، اما به عادت همیشگی وسطهای شعر متنش رو سوئیچ میکنه به فیلم شب یلدای کیومرث احمد:

خرس صورتی میدونه بیقرارتم
خـــــواب مــی بیـــنم در کنارتم
بــــــارون اشـــک در بهارتـــم
...
نمیدونم این فیلم چرا اینهمه توی ذهن من مونده. به نظرم خیلی زیبا بود و شاید خیلی واقعی! هیچ چیزیش از نظرم اغراق آمیز نبود و البته هنرمندی محمدرضا فروتن و پرداخت زیبای آقای پور احمد.

اما مـــــــن میخواستم بگم.... دلم خیلی تنگه برای یه دور هم نشستن که همه آواز بخونن. که گاهی هم وسطش خراب شه یا شعرشو حفظ نباشن و خودشون در دم شعر بگن و بعدش هم خندیدن و شیطونی های اون جوری... اِی روزگار چه کردی با ما که هر کدوممون پرت شدیم یه طرف دنیا.... هــــــی....

۲ نظر: