داشتم به موزیک "ای داد از عشق" گروه کیوسک گوش میدادم و فکر میکردم به اینکه عشق چیه؟ جنسش، وجودش، حسش و هر چیز مربوط بهش رو چطور میشه تعریف کرد؟ سوالی که شاید به راحتی نشه پاسخ داد. اما چیزی که دست کم میشه با جرات ادعا کرد اینه که گذر زمان باعث شده باورِ وجود عشق و پذیرشش کم و سخت بشه. اینکه مدام میشنویم "تو این دوره دیگه عشقی پیدا نمیشه" به نظر من زاییده این هستش که ما ترجیح میدیم شکل واقعی اش رو باور نکنیم و مدام در ذهنمون اون شکل افسانه ای رو وسعت بدیم و در واقعیت به دنبالش بگردیم!
منظورم از عشق لزوما رابطه دو جنس مخالف نیست. شاید بشه مفهومش رو خیلی وسیعتر در نظر گرفت... اونوقت راحت تر میشه آدمها رو عاشق دید و شناخت. دور و بر همه ما پره از آدمهای عاشق... یکی عاشق زندگیه، یکی عاشق سفر، یکی عاشق خوندن و نوشتن و دیدن و رفتن و خیلی چیزهای دیگه! حتی کسی رو میشناسم که به شــــــــدت عاشق خودشه :)
اما یه چیزی رو متوجه نمیشم... اونهم اینه که چرا وقتی صحبت از عشق زن و مرد میشه، از نظر خیلی ها فاکتور جنسیت شون بزرگ به نظر میاد؟ حتی خیلی بزرگتر از خود عشق! چرا همیشه حرف از ناز و نیازه؟ که معمولا هم زن ناز و مرد نیاز!!! راستش این نوع نگاه از نظر من یه نگاه بازاریه به عشق! اساسا این نگاه به عشق، موجودیتش رو زیر سوال میبره... منظورم اینه که اگه در ارزیابی عشقت، به هر شکلی جنسیتت رو پر رنگ میبینی، از اون عشق صـــــــــرفنظر کن! اون اصلا عشق نیست! فقط کشش فیزیکی دو جنس مخالفه و بازی هورمونها! ادامه این ارتباط باعث میشه فرصت های بزرگی رو از دست بدی. حتی اگه احساس میکنی ادامه این رابطه به یکی از طرفین احساس تملک میده، ادامه اش نده! بـــــــــــــــاور کن این عشق نیست! عشق خیلی ساده است و شاید در عین حال پیچیده. وقتی که وجودش رو حس کنی، هر چیز دیگه ای در اطرافش زیر وجود بزرگ اون قرار میگیره! جان کلام اینکه وقتی که یافتیش، هیــــــــــــچ جوری نمیتونی منکر وجودش بشی! بیا برای خودمون و برای همــــــه عالـــــــــــم آرزوی عشـــق کنیم :)
پ.ن.
بعد از اینکه این متن رو تموم کردم یه شعری شنیدم از زیبا شیرازی. فکر کردم بخشی از متنش رو اینجا بیارم:
با تو تمام خستگی
از تن من به در شده
درد غریبی کم کمک
مرده و بی اثر شده
با تو درخت پر برم
با تو ز بیش بیشترم
از بهترینها بهترم
من با تو چیز دیگرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر