۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

نوشتن و مرزهای جغرافیایی

چند روز پیش به لطف یکی از دوستان مصاحبهء خرمگس خاتون رو با رادیو زمانه خوندم. من خرمگس خاتون رو دوست دارم... شیوه نوشتنش، حس کلماتش یا حتی انتخاب موضوعاتش برام جالبه. مصاحبه جالبی هم بود. اما چیزی که امروز تصمیم دارم چند خط در موردش بنویسم یه بخش کوتاهی از این مصاحبه اس که عینا در زیر می آرمش:

"اگر در آمستردام یا مونیخ یا آنلانتا وبلاگ فارسی داشتی چگونه می نوشتی؟
خرمگس خاتون: در مورد این که اگر در خارج از ایران بودم چگونه می نوشتم می گویم که هر کسی دغدغه نوشتن دارد به نظر من نباید زندگی در خارج از کشور را انتخاب کند. از زبان دور، از جغرافیا دور، از این همه عکس العمل های توده مردم به وقایع دور، از اینهمه پیچیدگی دور از کشف زیبایی در میان کژ و کوژی ها دور ... از چی می نویسند؟ حلاجی غم غربت؟ تصاویر اغراق آمیز از اوضاع سیاسی؟ پر رنگ کردم "خوب کردم که اومدم"؟ ..."

من راستش هیچ نمیدونم که ایشون زندگی خارج از مرزهای ایران رو تجربه کرده یا نه و اگر بله، کجا بوده و مدتش چقدر بوده. این سوالها از سر کنجکاوی نیست! در واقع منظورم از پرسیدن این سوالها اینه که به نظر من اومد که دید ایشون از زندگی خارج از مرزهای ایران بسیار شبیه تصاویری هستش که تلویزیون ایران از ایرانیان مقیم خارج میده! که کاملا دور از واقعیته و به نظر من بسیـــار خنـــده دار! خوشبختانه من مدتی خوبی از عمرم رو در ایران گذروندم و کم و بیش با خصوصیات زندگی در داخل ایران آشنایی دارم (میگم کم و بیش به خاطر اینکه من طبقه اجتماعی خودم رو میشناسم و قطعا این همـــه واقعیت موجود نیست). اما نگاه ایشون به زندگی در خارج از ایران و دور بودن از زبان، جغرافیا، عکس العمل توده مردم، اوضاع سیاسی و ... خیلی جالبه. این احساس رو شاید در دیگرانی هم دیده باشیم که تصور میکنن شما که در مرزهای ایران نیستین، تصویر درستی ندارین و شاید یادشون میره که اون چه که خودشون میبینن شاید همه تصویر نیست. شاید بخشی ازاتفاقات جامعه ایران و زندگی ایرانیها، لزوما در داخل مرزهای ایران اتفاق نمی افته. حتی در مورد اتفاقات داخل ایران هم، شـاید گاهی بهتره دور از جنجال باشی تا دقیقتر ببینی داره چی میگذره.

خاتون عزیز جهت اطلاعت بگم که وقتی مدتی خارج از این مرزها زندگی میکنی و آدمها، فرهنگها، ادیان، زبانها و خیلی چیزهای مختلف دیگه رو تجربه میکنی، دیگه اون مرزها برات بی معنی میشه! دیگه لزوما حضور فیزیکی در جایی داشتن رو لازم برای شامل بودن در اونجا نمی بینی. گاهی قضاوتهات دامنه بزرگتری رو در نظر میگیره قبل از گفتن حرفی یا نوشتنش! گاهی دلت میخواد ایکاش میشد همه این تجربه ها رو منتقل کنی به اون محیطی که همه در و پنجره هاش فقل زده شده و اونقدر حرفهای بی اساس تکرار و تکرار شده که به باور خیلی ها تبدیل شده. امیدوارم اگه تا به حال تجربه نکردی، این امکان برات فراهم بشه تا بخش بیشتری از واقعیات رو ببینی و شاید این بار بتونی با دید بهتری قضاوت کنی که آیا دغدغه نوشتن داشتن لزوما به مرزهای فیزیکی مربوط میشه یا نه!


۱ نظر:

  1. 100%bahat movafegham,chand vaght pish daghighan dashtam be hamin fekr mikardam (ba khoondane ye maghaleh mesle hamin!) ke Ey KASH mishod be oonaei ke az dakhel injoor fekr mikonand , pardeye digari ro ham neshoon dad va in hessi ke gofti ro (az beyn raftane marzha) ro tajrobeh konand! ...

    پاسخحذف