۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

انگار که مدتهاست  کتاب کمتر میخونم، نه حتی شعر...چند خط. کمتر موسیقی گوش میدم... گاهی که پیش بیاد به ضرورت اونم خیلی طولی نمیکشه که پازش میکنم تا برگردم و از بقیه اش لذت ببرم... اما! حتی فیلم هم نمیبینم. هفته پیش بعد از مدتها که منتظر آخرین فیلم فرهادی بودم، بالاخره به دستم رسید. روز تعطیل بود، سعی کردیم سر شب بزاریمش و دوتایی ببینیم. چند باری قطعش کردیم که برگردیم و خوب ببینیم و مثل عادت قدیم، بعدش با هم حرف بزنیم که چی دیدیم، چطور دیدیم. اگه یه جایی رو یکی مون درست ندیده، حیف نشه فیلم  به این زیبایی... اما نشد! میشه بگم که شنیدیم. فیلم رو شنیدیم! هر دومون... شاید کمی غیرعادی به نظر بیاد اما همین هم غنیمته :) امشب مهربان همسر نیست. رفته کنفرانس یه جای دیگه، سر درد دارم و خوابم نمیبره. میخوام فیلم ببینم، جاشو خالی میکنم. کـــــــاش بودی تا با هم ببینیم... بعدش حرف بزنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر