۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

از چند هفته پیش جشن های پایان تحصیلی شروع شده و هر چند روز یکبار عکس و فیلم  از دوستان توی فیس بوک میبینیم و بعدش هم ابراز خوشحالی و تبریک. این موقع سال منو همیشه خوشحال میکنه. سال وقتی با تحصیل همراه میشه یه رنگ و بوی دیگه داره. من وقتی کار میکردم دلم برای حس مدرسه تنگ میشد. اینکه تابستون و بهار و پاییز و زمستون با هم فرق میکنه. اینکه بعضی از ماهها کلا روح مرخصی و تعطیلی دارن و بعضی ماهها شروعشون با استرسه و پایانشون با خواب فراوان و مهمونی و ... خلاصه خوش میگذره

راستش برای این نیومدم اینجا که اینها رو بنویسم. توی همین فیلمهای آپلود شده، چند وقت پیش سخنرانی خانم رایس رو دیدم در جشن پایان سال دانشگاهی که قبلا توش درس میخوندم. چیزی که توی سخنرانی ش برای من جالبه اینه که در دوره دانشگاهش چندین بار رشته عوض کرده بود تا اینکه در نهایت برسه به اون چیزی که دوست داره. از موسیقی نهایتا به علوم سیاسی بین الملل. اون چیزی که در نهایت باعث شد جزء زنان موفق در سراسر دنیا بشه. به گرایشهای سیاسی ش کاری ندارم. منظورم اینه که باید در کارت برجسته باشی که در نهایت همچین پستی بهت پیشنهاد بشه. و از این نظر بهش احترام میذارم

 در کشور من اما مردم شانس اینو ندارن که اول عاشق کاری باشن که در آینده میخوان انجامش بدن، بعد برن پیدا کننن چطور میتونن بهش برسن یا مثلا برن درسش رو بخونن و .... اتفاقی که می افته اینه که خیلی ها اول میبینن توی کنکور ورودی دانشگاهها، چی قبول میشن -در صورت امکان البته- بعدش توی دلشون سعی میکنن عاشق رشته تحصیلی شون بشن بدون اینکه واقعا بدونن باید بعدش چه کنن با این درس. شروع که شد سعی میکنن ازش لذت ببرن و کم کم فکر میکنن که عاشق رشته تحصیلی شون شدن! از اون به بعد حتی با چنگ و دندون ازش دفاع میکنن... وقتی که دوره دانشگاه تموم میشه دوتا اتفاق می افته! یا کار میکنن که باز هم در صورتیکه کاری پیدا کنن که معمولا ربطی به درس خونده شده نداره، یه جوری سعی میکنن یه رابطه ای پیدا کنن بین کار و رشته ای اتفاقا ازش سر درآورده بودن!  یا اینکه اگر بخوان ادامه تحصیل بدن، توی رودربایستی خودشون یا بقیه حتما همون راه رفته رو ادامه میدن... و اگر کسی کاری غیر از این بکنه مثل اینه که اعتراف کرده باشه با اشتباهی که قبلا مرتکب شده .... در ظاهر باعث همدردی بقیه و در غیاب طرف باعث میشه که سخنرانی های متعددی در مورد درس گرفتن از ایشون برای سایرین ارائه بشه! حالا اصولا چرا؟ نه خیلی معلومه و نه خیلی مهم 

خیال من اینه که تمام این اتفاقات ریشه اش کمبود امکانات باشه. منظورم اینه که اگه به قدر کافی دانشگاه و .... باشه و راه یافتن بهش هم اونقدرها رقابتی نباشه، شاید این مشکلات فرهنگی هم کمتر بشه :) شــــــــاید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر