۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

جور دیگر باید دید

امروز جایی مطلبی دیدم از دکتر فرهنگ هلاکویی در مورد احترام یا حرمت.... چیزی که در فرهنگ ما ایرانیان تقریبا غیرقابل صرفنظر شدن هست. خصوصا اینکه تلویزیون ملی خیلی به این موضوع می پردازه. منظورم از این موضوع دقیقا اینه که به احترام بدون قید و شرظ به اونهایی که از ما بزرگترن.  مطلبی که دکتر هلاکویی گفتن اینه:  - البته نقل به معنا میکنم

حرمت یا احترام؟
حرمت یعنی که ما برابریم.... احترام یعنی اینکه ما با هم نابرابریم.... مساله Respect یکی از خطرناکترین چیزهاست.... یعنی تو بالاتری من پایین ترم..... تو بزرگتری من کوچکترم.... تو دانایی من نادانم.... اگه قصد شما آداب و ادب است من نمیگم..... ولی در فرهنگ ما وقتی که میگن احترام یعنی منِ پدر ، وقتی حرف غلط مزخرف بد میزنم که زندگی بچه ام رو به هم میریزه ، او باید به من احترام بذاره ..... چون احترام پدر واجبه و اون کار رو بکنه تا به زحمت بیفته..... احترام نشانه بردگی و بندگی است که با obedience و اطاعت آمده..... ما نه برده ایم نه بنده..... به جای احترام یعنی respect حرمت Honor and self-esteem نشسته که نشانه برابری است

من کاملا موافق تک تک کلمات ایشون در این گفته هستم. مدتهاست به این ماجرا فکر میکنم که چیزهای غلط در فرهنگ روزمره زندگی ما ایرانیان وجود داره که چون بهش متعصبیم، بازنگریش نمیکنیم. اصلا فکر نمیکنیم کسی که پدر یا مادر خانواده اس ممکنه اشتباه کنه! اصولا میگیم باید ازش اطاعت کرد چون احترامش واجبـــــه.  این واژه "واجب" هم از اون واژگان بارداریه** که من باهاشون مشکل دارم.

برگردیم به بازنگری مون به فرهنگ عامیانه. چند سال پیش یه بار بین دوستان ایرانی حرف بر سر این بود که ما ایرانیان که برای مخاطب قرار دادن طرف مقابل دو تا ضمیر داریم. یکی "تو" و دیگری "شما" . در صورتیکه طرف مقابلمون مثلا از ما بزرگتر باشه، یه نوع احترامه که ضمیر جمع رو برای اون یک نفر بکار ببریم. دوستان معتقد بودن که این خارجه ای ها اصولا آدمهای باادبی نیستن  و احترام سرشون نمیشه. به همه میگن "تو" و همه رو با اسم کوچیک صدا میکنن... واقعا که خیلی .... هستن!؟

راستش من اینطور فکر نمیکنم! به نظر من وقتی این اختلاف خیلی خیلی خیلی زیاده، حرفی نیست. مثلا با کسی داری حرف میزنی که استاد هستش در زمینه خاصی و یا هشتاد یا نود سال عمر داره. من هم در این حالت به اون طرف میگم شما. اما بطور کلی وقتی با آدمهایی که در یک میهمانی معاشرت میکنی و تصمیم میگیری که به تعدادی از اونها بگی "شما" و به تعدادی بگی  "تو" این یعنی اینکه تو بطور خودآگاه یا ناخودآگاه وارد این شدی که من سن طرف مقابلم رو در نظر میگیرم، بنابراین بهش میگم "شــــــما" . و این دقیقا یعنی اینکه وارد محدوده شخصی اون آدم شدی....  و این بسیار ناپسنده. 

با اینکه دوستمون معتقد بودن که این فرنگی ها "ادب" ندارن، من به شدت معتقدم که مفهوم "محدوده یا فضای شخصی" مفهمی هتسش که اونها سالهاست درکش کردن و بهش عمل میکنن در صورتیکه ما با اینهمه ادعا فرهنگ و هنر، هنوز این تعریف برامون غربیه اس... 

یاد بگیریم که هر کسی محدوده شخصی داره که باید بهش احترام بگذاریم. و یادبگیریم که معنای احترام گذاشتن، برتر شمردن و اطاعت کردن نیست. بلکه کسی شایسته احترامه که اون رو متقابل بدونه... نه بی قید و شرط 


**
توضیح: اینکه یک نامی به یه چیزی میدی و بعدش اون نام برای اون چیز یه ب"باری" به همراه میاره. مثلا تقدس یا دوری و .... میاره. مثل نامیدن "امام" به کسی .تو وقتی گوش همه آشنا شد که امام با نام فلانی میاد، دیگه تقدس برای اون شخص با اون نام همراه میشه. دیگه کسی نمیپرسه چرا؟ .... چون جوابش اینه که خب امامه!!!  همینطوره کلماتی مثل "واجبه"، "نجسه" و .... که فراوونن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر