۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

در جستجوی جایی برای زیستن

امروز علیرغم سردردی که داشتم خودم رو مشغول تماشای مستند از تهران تا قاهره کردم که دوستان محبت کردن و به اشتراک گذاشتن. نمیدونم بقیه چه احساسی داشتن از تماشای این مستند و چقدر باورش کردن یا بهش نقد وارد میدونن. اما من رو از اعماق وجودم ناراحت کرده. نه اینکه از تماشای اون لذت نبرده باشم. بسیار هم ممنونم از کسانی که تهیه اش کردن.... اما با خودم فکر میکنم باید هم نسلی های من از این دست مستندها رو ببینن و بخونن. حتی نسل قبل از ما و بعد از ما

با خودم فکر میکنم پدران و مادران ما که اینها رو میبینن و بخش بسیاریش براشون خاطرات زمان جوانی شون هستش.... با خودشون چی فکر میکنن؟ کجای این ماجرا ایستاده بودن؟ این همه عوامگری رو از دور تماشا میکردن؟ یا توی گود بودن و... هیچوقت حتی به ذهنشون رسید که با این حرکت/عدم حرکتشون، کشور عزیز ما رو به کجا میبرن؟  به نطرم باید بارها ببینن تصاویر اونچه که بهش عمل کردن یـــــــا کنار گود ایستادن به تماشا... باید ببینن

نسل من باید تماشا کنه که به یاد داشته باشه، چه شد که تصمیم به ترک وطن گرفت. چه شد که هر کدوم از ماها به یک جهتی از این دنیا حرکت کردیم در جستجوی جایی برای زیستن... باید تماشا کنیم چه شد که مام وطن رو برامون زندان کردن بعد هم با بی شرمی توی چهره هامون نگاه کردن و گفتن: آزادیــــد محل زندگی تون رو انتخاب کنید

نسل بعد از ما هم باید ببینه... ببینه که در کودکی و نوجوانی پدران و مادرانش، بهشون چه گذشته؟ ببینن که چرا امروز اینجاییم که هستیم؟ ببینه که نسل قبلیش، سوزانده شد... اما برای اینکه فرزندانش رو نجات بده، رنج دوری و زحمت تولدی دوباره و روییدن در مملکتی غریب رو به جون خرید

کـــــــــاش اما نسل قبل از ما فقط کمی بیشتر فکر میکردن و راه حل بهتری برای مشکلات فراوانشون(؟) می یافتن.... همیشه حتما راه حل بهتری هست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر