۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

امروز یه مطلبی دیدم که خب بسیار اثرگذار بود برام. به قول خارجه ای ها قلب آدمیزاد رو لمس میکنه. جمله اش اینه

"مادرم پیامبری بود با زنبیلی پر از معجزه.... یادم هست در اولین سوز زمستانی، النگویش را تبدیل به بخاری کرد" 

جمله ی اثر گذاریه و حس زیبای مادری رو به رخ آدم میکشه.... اما نمیدونم چرا من یهو این به ذهنم اومد که چرا غالب زنهای ایرانی حتی از خیلی خیلی قدیمها، همگی بـــــــــــــاید طلا میداشتن... حتی اگه سواد خوندن هم نداشتن؟ یادمه مادربزرگم اصلا به سرویس طلایی که برای عروس میخرن، میگفت "حقش" رو خریدن. خدا رحمتش کنه... بانوی نازنینی بود و خب همینطور یادگرفته بود

اما نکته ای که میخوام بگم اینه که فرهنگ سنتی ایرانی "طلا" رو حق زن میدونه اما "مادری" رو حتی حقش نمیدونه... این دردناکه. منظورم این نیست که هر زنی حقش اینه که مادر بشه... بطور دقیق منظورم اینه که حقوق مادری برای زن در فرهنگ و رسوم و در نتیجه قوانین ایرانی محفوظ نیست، چون آدمها اینطور فکر میکنن. البته اگه فکر کنن و لزوما اونچه رو که در گوششون گفته شده تکرار نکنن.

نمیدونم اصلا چرا این نوشته فکر من رو به اینجا رسوند!!! در هر صورت فکر کردم بازم هم باید یه بار دیگه بنویسم که عزیزم... از ماست که بر ماست! دوباره گردن انگلیس بدبخت نندازیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر