۱۳۹۳ فروردین ۱, جمعه

من عید نوروز رو خیلی دوست دارم. گرچه اینجا شبیه ایران نمیشه، با همه تلاشی که توی دنیای واقعی و مجازی میکنیم و ارتباط تلفنی و غیر تلفنی که می گیریم. خوبه که هست ... اما اونی نیست که باید باشه

دیشب با فسقلی مقدمات هفت سین رو آماده کردیم. بعد از اینکه خوابید من باید یه سری کار انجام میدادم و راستش بعدش اونقدر خسته بودم که بیهوش شدم. صبح خیلی زود سفره هفت سینم رو چیدم و انگار که دلم شکفت. هفت سین همیشه برای من یه انرژی فوق العاده خوب داره. تقریبا تمام روز هم مهربان همسر کنارم بود. هر دو کار داشتیم اما خوبیش این بود که می دیدمش. طی روز و غروب و شب دوستان رو دیدیم و خلاصه روز خوبی بود. گرچه وسط هفته بود اما هنوز قابل قبول

امیدوارم سال خوبی باشه برای همه بخصوص برای ایران اتفاقات خوبی بیفته. ارتباط کشورمون با بقیه کشورها بهتر بشه. شاید این باعث  بهتر شدن وضع معاش مردم بشه.

سال گذشته مامانم جراحی قلب داشتن، امیدوارم امسال یه کمی وضعیت کاریم آرومتر باشه که بتونم برم و ببینمشون. دیگه.... فعلا چیزی به ذهنم نمیاد... فکر کنم وقت خوابه

پس نوشت: می گن نوشتن بهتر از ننوشتنه. اما این طور که من این روزها می نویسم، با خستگی های آخر شب و بدون بازبینی... خودم احساس شرمندگی کردم. از این پس سعی میکنم بهتر بنویسم. مجبور شدم این متن رو بازبینی کنم 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر