۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه

یکی از دوستان که تازگی از سفر به ایران برگشته بود، شکوه می کرد از وضعیت اخلاقیات در سرزمین پرگهر. از موقعیت نشناس شدن آدمها و چیزهایی از این دست. از اینکه چقدر مردم کمتر مطالعه می کنن و چقدر پی این هستن که ظاهرا خیلی از نظر تکنولوژیکی به روز باشن و چیزهای دیگری از این دست. من حرفش رو می فهمیدم چون مدتهاست میشناسمش و میدونم که اهل نوشتنه و فکر کردن و دغدغه و دردهای اجتماعی. اما ظاهرا درست فهمیده نشد. قبل از اینکه نکته حرفهاش شنیده بشه، بهش نهش ( اتیتود) داده شد. که اینطوریا که تو می گی هم نیست و توضیحاتی از این دست که از قرار اون عدم وجود مورالیتی /یا ندونستن اینکه چطور در مواقع مختلف برخورد کنه مال این طفلکیه. نهایت اینکه روی همه اشکالات دیگه ی فرهنگی که به نظرم ما داریم، گوش های خوبی هم نیستیم که اول بشنویم، قبل از اینکه به نتیجه بپریم

من هیچوقت متوجه نشدم این مهد فرهنگ و هنری که می گیم ما هستیم از کجامون دقیقا سرچشمه می گیره. کاشکی یکی پیدا میشد من رو هم روشن میکرد


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر