یاد قدیما افتاده بودم چند روز پیش... داشتم فکر میکردم که دیگه هیچوقت دوباره پیش نمیاد اون زمانی که پدر و مادرها وقتی از سر کار میان خونه، دیگه وقت تفریح و گپ و آرامش باشه. اگه بدن ما اجازه میداد شبها هم به جای خواب کار می کردیم. نمیدونم چقدر نسل ما می تونه به این کار ادامه بده اما تمام زمانمون توی ددلاین و کار سخت. نه اینکه وضعیت من این باشه، همه آدمهای نسل من که تلاش میکنن با زمان پیش برن، همین وضعیت رو دارن. مگر اینکه شیوه دیگه ای برای زندگی شون پیش گرفته باشن که خب من تجربه و نگاه اون زاویه رو ندارم. کاش میشد نگاه کلی دنیا به این سرعت و حجم کار و فاصله عوض بشه قبل از اینکه مشکلات جدی پیش بیاره برای بشریت
دقیقا منم داشتم چند وقت پیش میگفتم که مامان و بابای من هر روز هفته ساعت ۴ خونه بودند. یه چرت نیم ساعته میزدند و بعد همه با هم چایی میخوردیم و تلویزیون نگاه میکردیم و مشقامون رو نگاه میکردن و حرف میزدیم تا وقت شام.
پاسخحذفمساله رقابت اطرافیانه. یعنی در واقع رقابت محل کار. وگرنه بابای من هم استاد دانشگاهه و تو کارش هم خیلی موفق. ولی الان یه استاد دانشگاه تو امریکا نمیتونه این طوری باشه چون بقیه این طوری نیستند و خب عقب میمونه.
البته حقیقتش هنوز هم من فکر میکنم که اولویتبندی خود ادمها حرف اول رو میزنه یعنی همین ادم تو دانشگاه امریکا هم اگه تصمیم بگیره میتونه بره یه دانشگاه معمولیتر و مقاله کمتر داشته باشه و ساعت ۴ بیاد خونه. یا خب به قول تو شیوه دیگهای برای زندگی اصلا انتخاب کنه مثل بنده که موندم خونه :)))
یه یخشی باهات موافقم رویا جان. دیگه نمی شه ساعت 4 خونه بود و با خانواده گذروند و موفق هم بود. البته شاید بهتره به جای "موفق بود" بگم توی خیلی از مشاغل حتی دوام آورد تا شغلت رو نگه داری. تصور من اینه که شــــــــــــاید یه دلیلش رقابت برای بقا توی این جامعه س. به همین دلیل مهاجرها تلاش بیشتری می کنن و انتظارات کمتری دارن. در نتیجه تعداد بسیار زیاد ما مهاجرین توی این جامعه و این نوع رفتارمون شاید بخشی از رقابت بسیار زیاد و نفس گیر خصوصا توی رشته های مربوط به تکنولوژی. در هر صورت دلیلش هر چیزی که هست، قطعا در طولانی مدت اثر خوبی روی زندگی های ما نداره. کاش یه اتفاقاتی بیفته که این نگرانی یه کمی جدی تر گرفته بشه.
پاسخحذف