دیروز صبح داشتیم با دو سه نفر از کسانی که روی یه پروژه کار میکنیم، کله پاچه رئیس رو بار میزاشتیم. هر کردوممون هم یه چیزی می گفتیم و بعدش میخندیدیم. واقعیتش این نبود که داریم از اون آدم یه دیو دو کله میسازیم که خون آدمها رو میخوره. داشتیم به یه موضوعی میخندیدیم و هیچکسی خنده دارتر از رئیس نبود که بین همه ی ما مشترک باشه و بشه بهش بخندیم. یهویی یکی از دوستان که در زمینه پاچه خواری ثانیه ای رو از دست نمیده زد به کانال موی عاقل بودن که .... رئیس بیچاره بیخبره که ما الان داریم اینا رو راجع بهش میگیم و می خندیم.... یه لحظه همه ساکت شدن و دقیقا و تحقیقا میخواستیم یه دونه بکوبیم دو دهنش که یکی از بچه ها که اصولا آدم کم حرفیه برگشت به پاچه خوار معروف گفت فلانی اگه الان اینجا بود حتما با ما به تو می خندید. چون فکر کنم اون خندیدن دوست داره اما تو انگار خنده اذیتت می کنه. بعدش هم خودش از خنده صورتی شد و بقیه هم خندیدن الا دوست پاچه خوار محترم. یعنی موندم که چطور زندگی شون رو میگذرونن این آدمها که همش در فکر کاسه لیسی هستن. خدا به خیر نسلشون هم هی داره بیشتر و بیشتر میشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر