۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

پراکنده گویی

قدیما یه سر رسید سرمه ای رنگ داشتم که هر از گاهی توش مینوشتم. البته هر روز و هر هفته نبود. اما میشه سیر تاریخی اش رو دید ;)
تا اینکه یه روز به فکر افتادم اینجا بنویسم. فرق نوشتن توی دفترچه شخصیم با اینجا اینه که هر از گاهی مهربان همسر هم اونجا مینوشت. معمولا هم شروعش یا پایانش شعر بود. شعرهایی که اصولا من یا نشنیده بودم یا اگر شنیبده بودم، معنی اش رو نمیدونستم! اما سعی میکردم به روی خودم نیارم :) اَاَاَاَاَاَه ... یادم رفت اصلا چی میخواستم بگم!!!

میخواستم راجع به شکستنی بودم آدمها و ذهن و دنیاشون بنویسم! به قول بزرگان، شاید وقتی دیگر...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر