۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

رویای مشترک

چند روز پیش یه مطلبی یه جایی خوندم در مورد عشق با این مفهوم که برای با هم بودن، زبان و فرهنگ و اعتقادات و ... مشترک لازم نیست، بلکه رویای مشترک کافیه!
یه چند روزی بهش فکر کردم... البته هیچ شکی نیست که جملهء بسیار عاشقانه اس. اما من هنوز هم نمیدونم این چیزی که میگه درسته یا نه. منظورم این نیست که بعنوان یه گزاره خبری دنبال درستی یا نادرستیش میگردم. دارم فکر میکنم که آیا واقعا عملیه؟ اگه قرار باشه با یه نفر باشی اما زبان مشترک نداشته باشی، اصولا رابطه ای شکل میگیره؟... شاید آره ... شایدم نه! حالا فرض کن نیاز به زبان نداشته باشی... اگه اعتقادات مشترک نداشته باشی... چطور میتونین با هم همسفر بشین و از لحظه لحظه سفر لدت ببرین؟...... یعنی دارم زیادی منطق گرا میشم؟! آخه چیزی که عملی نباشه به چه دردی میخوره؟ هـــان؟ خب آره من تئوری پردازی صرف رو اساسا قبول ندارم.

نهایتا شـــــــــاید این جمله اولی که بهش اشاره کردم، به در این بخوره که یه جایی بنویسیش و بخوای بدیش به کسی ... البته اگه از نوع داف باشه که هیچوقت به نوشته ات برنگرده و زیر و روش کنه!

اصولا خیلی ها در درک معنای عشق دچار سوء تفاهم میشن. من اخیرا خیلی اینو دیدم که بازی هرمونها با عشق اشتباه گرفته میشه! خنده دارش این بود که طرف میگفت "من حتی نمیتونم یــــــه روز نبینمش" و این چسبندگی احساساتش اونقدر ترحم برانگیزه که حتی فکرش هم سخته. خب... چکارش میشه کرد؟؟ محرومیت همه جورش هست دیگه!

به هر حال بنظر من عشق وقتی بوجود میاد که تو امکان کشف کردن داشته باشی. کشف نقاط مشترک یا حتی غیر مشترک. اما باید وجودش امکان پذیر باشه... چقدر حیفه که با کشش جنس مخالف اونو تعریف میکنن و وقتی تکرار و تکرار بشه... شاید روزی بیاد که دیگه کسی از اصلش حتی چیزی نشنیده باشه :(

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر