۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

فیلم نوشته های من

امروز تصمیم دارم راجع به چند تا فیلم بنویسم. دلم فیلم خوب میخواست... اخیرا چند تایی دیدم شاید بعدها راجع بهشون بنویسم اما الان میخوام چیزهای دیگه ای بگم.

داستان اول:
دیشب با مهربان همسر بطور تصادفی برخوردیم به یه فیلم ایرانی به نام "حیران"، ساخته خانم شالیزه عارف پور. داستان راجع به یه دختر ایرانی و یه پسر افغانه که همدیگر رو دوست دارن و خلاصه گرفتاریهای بعدی که براشون پیش میاد. چیزی که توی این فیلم برای من به یاد موندنیه اینه که این آخــــــــــــــــــرین بازی "خسرو شکیبایی" هستش. خلاصه تو هر سکانسی که خسرو خان بود، من گلوم به شدت فشرده میشد.
بعد از دیدن فیلم تنها حسی که داشتم این بود که ما ایرانی ها چقــــــــدر نژادپرستیم. البته اشتباه نشه، پرداخت فیلم اصلا نژادپرستانه نبود. اتفاقا خیلی دقت شده بود. من در واقع برگشتم به جامعه خودمون و نوع نگرش و رفتارمون با افغانها! و خیــــــــــــلی دلم سوخت و درد کشیدم و غصه خوردم و خلاصه هنوز فکر نمیکنم اصولا به این راحتی ها نژادپرستی از ژِنِ ما ایرانی ها جدا بشه :(

داستان دوم:
یه فیلم قدیمی دیدم به نام "فیلادلفیا" با بازی درخشـــــــان دنزل واشنگتن و تام هنکس که راجع به حقوق هم جنس گرایان بود و ساخت سال 1993 و دااااااااااغ دلم تازه شد که چـــــــــــــــــرا میگن ما عقب مونده ایم؟ شما نمیدونین؟ یعنی نیستیم؟ یعنی این بندگان خدا حق زندگی ندارن؟ یعنی انسان نیستن؟ یعنی...؟؟؟ وقتی حتی فکرش رو میکنم که تو کشور من این آدمها به دلیل این گرایش به مرگ(!) محکومن!!! و خیلی از مردم کشور من این حکم رو برای این نوع آدمها قبول دارن! خدایـــــا... آخه چرا؟ :(

داستان سوم:
شاید دو یا سه ماه پیش بود که قرار شد با تعدادی از دوستان بهتر از آب روان، دور هم بشینیم و فیلم رِلیجس جناب بیل ماهر رو ببینیم. راجع به فیلم حرفی ندارم. نه راجع به ساختش و نه ایده هاش، به نظرم باید ببینیدش و بعد قضاوت کنید. اما بعد از فیلم با هم حرف میزدیم. در نهایت به اینجا رسیدیم که مهمترین چیز تو زندگی آدمها آرامشه! اما نه اینکه آرامش یکی باعث بشه منافع جمع به خطر بیفته. منظورم اینه که ممکنه یه نفر با ایده های بسیار ساده لوحانه خودش خوش باشه... خب حرفی نیست... اما اگه تعداد این یه نفر شد دهها هزار نفر و انوقت این قشر تصمیم گرفتن رو منافع تو و نسلهای آینده ات تاثیر بذارن چی؟ من کاری ندارم که تو این فیلم خیلی جاها بیل ماهر اجازه حرف زدن و دفاع کردن به طرف مقالبش نمیده... اما به قول خودش "اونها به قدر کافی در طول سالها حرف زدن و اینجا من قراره که حرف بزنم" - [نقل به معنا]. خلاصه اینکه فکر میکنم اگه ببینیم و بشنویم و بعد با آرامش فقط فکر کنیم و عجله ای برای تصمیم گیری نداشته باشیم... به نظر من حتما نقاط روشنی خواهیم یافت. ضمنا مرسی دوست گلم از دعوتت برای این فیلم :)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر