۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

باران

بگو به باران، ببارد امشب، بشويد از رخ، غبار اين كوچه باغ ها را،
كه در زلالش سحر بجويد، ز بي كران ها حضور ما را
به جست و جوي كرانه هايي، كه راه برگشت از آن ندانيم
من و تو بيدار و محو ديدار، سبك تر از ماهتاب و از خواب، روانه در شط نور ...

استاد شفیعی کد کنی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر