۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

این شـــکم مقدس!

دیروز با یکی از دوستان قدیمی حرف میزدم که صحبت غذای ایرانی شد و طبق معمولِ غالب ایرانی ها، دوست محترم شروع کرد به گفتن اینکه غذای فلان و بسار کشور اه اه اه و ... و در ادامه اینکه همهء مردم دنیا میـــــــــمیرن برای غذای ایرانی (منظورش کباب بود)! حالا چرا من نمیمیرم براش به جای خودش باقی :))
راستش من تو این مواقع ترجیح میدم بحثی نکنم و با لبخند از ادامه بحث راجع به چیز دیگه ای لذت ببرم. اما این مساله بطور ناخودآگاه ذهن منو برد به طرف اینکه چقدر در ایران قدیم به غذا اهمیت میدادن! منظورم از اهمیت قطعا این نیست که راجع بهش تحقیق میکردن که چی برای سلامتی خوبه و چطور میشه برای بهتر زندگی کردن شیوه غذا خوردن رو بهتر کرد!
نــــه! دقیقا منظورم اینه که مثلا یک آدم تمام وقت در هر خونه ای باید وظیفه پخت و پز و رنگ لعاب هر چه بیشتر غذا رو بعهده میگرفت! غالب غذاهای ایرانی زمان آماده سازی و پخت بسیار طولانی دارن. طوریکه مدام در طول زمان آماده سازی، آشپز رو به خودشون مشغول میکنن. یه آدم تمام وقت در هر خونه!!! این اهمیت اصولا به همین جا ختم نمیشه و حتی شکل تقدس به خودش میگیره.
نمیدونم تا به حال دیدین آدمهایی رو که اگه یه تکه نون یا برنج جایی افتاده باشه، حتما برش میدارن (گاهی میبوسن) و بعدش جدا از آشغالهای دیگه میذارن بعنوان اینکه برکت خداست و اگه غیر از کنیم این برکت از ما دریـــــغ خواهد شد!؟؟؟
من شخصا هیچوقت ندیدم که اگه ته یه مداد یا یه تکه کاغذ جایی افتاده باشه باهاش با این تقدس رفتار بشه! چون اصولا به شـــکم مربوط نمیشه و تقدس در سنت ما به آنچه مربوط میشه که غذای بدنه نه حتی غذای روح!!!

پی نوشت1: یکی از دوستان سالها پیش یه لطیفه ای در مورد تفاوت زمان شُکر کردن غذا در ایران و جاهای دیگه دنیا میگفت! اینکه چرا ما ایرانیها بعد از خوردن غذا شکر میکنیم و دیگران(!) در ابتدا. دوست محترم میگفت آخه ما مطمئن نیستیم این غذایی که قراره بخوریم اصولا سیرمون میکنه یا نه و دوم اینکه اصلا میتونیم بخوریمش یا وسطش یهو یه اتفاقی میفته و ما گرسنه میمونیم. پس اول غذا نوش جان میکنیم بعدش شکر میکنیم که خدا هم یه وقتی شرمنده ما نباشه! :)

پی نوشت2: مطلب امروزم راجع به امروزی ها نیست. این چیزی که نوشتم در مورد تفکرات سنتی ایرانه که هنوز هم بسیار زیاده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر